tg-me.com/tarikhe_mohammad/536
Last Update:
🔶 تاریخ محمد
🔸 20ـ گروش عمر
عمر هم در روزگار ناداني و هم اسلام ، استواري و سَهمی1 بسيار داشتي ، چنانكه قريش ازو ترسيدندي و كسي با او نيارَستي ستيز کرد. تا عمر باسلام نگرويده بود ، مسلمانان نزديك كعبه نماز نمييارَستند کرد. چون او گرويد ، در پيش ايستاد و مسلمانان در دنبالهي او ايستادند و ميرفت و با بيدينان ميجنگيد تا نزديك كعبه رفت و نماز كرد و مسلمانان با او نماز كردند. گروش عمر مسلمانان را گشايشي و كوچيدنش اسلام را ياوريای و فرمانروایياش مردم را مهربانيای بود و مسلمانان هميشه گرامي بودند چون عمر گرويد.
دربارهي گروش عمر دو داستان هست : يكي داستان مردم یثرب و ديگري داستان مجاهد و عطا. از هر دو داستان این درمییابیم که آشنایی عمر با اسلام نخست از شنیدن آیههای قرآن آغاز گردید و این تکانی سخت درو پدید آورد. در داستان مردم یثرب گفته میشود که نخست بار این را از فاطمه خواهرش و همسر او که در خانهشان قرآن میخواندند شنید. ایشان باسلام گرویده بودند ولی ازو پنهان میداشتند. لیکن داستانی که مجاهد و عطا گفتهاند براستی نزدیکتر است و اینست آن را میآوریم :
داستانش آنكه عمر خودش بازميگفت كه من بر آن سر بودم كه هرگز مسلمان نگردم و مسلمانان را بسيار دشمن ميداشتم و میرنجانیدم و باده بسیار دوست داشتم. شبی آهنگ بزم باده کردم ولی همنوشان را نیافتم ، پس آهنگ خانهی بادهفروش کردم ، در خانه نبود. کاری نداشتم و به طواف کعبه رفتم ، محمد را دیدم نماز میکرد. چون از طواف آسوده شدم ، دیر گاه بود. گفتم به خانه نتوان رفت ، بنشینم و قرآن محمد نیوشم. در زیر پردههای کعبه نزدیک حجرالاسود نشستم که مبادا مرا بیند و ترسد. چون نیوشیدم ، مرا نازکدلیای روی داد چندان که گریستم. چون محمد بخانه میرفت ، از پی او رفتم ، بازپس نگریست ، مرا دید ، گفت : نیمشب به چه کار آمدهای؟ گفتم : آمدهام که گروم. شاد گردید ، گفت : «بگو گواهي ميدهم كه خدايي جز خداي يگانه نيست و محمد فرستادهي اوست.» چون گفتم ، دست بسینهام فرومالید و گفت : «خدايا ، تو اين را در دين استوار بگردان.» با محمد تا خانهاش رفتم ، آن هنگام بازگردیدم.2
2
دودمان عمر بازگفتهاند در همان شب که او مسلمان گردید با خود گفت : دشمنترین محمد کیست؟ تا فردا او را آگاه گردانم که من مسلمانم. بدتر از ابوجهل (دایی خودش) نیافتم. روز دیگر رفتم ، گفت : خوش آمدی ، بامداد زود به چه کار آمدی؟ گفتم : مسلمان شدم ، مرا دشنام داد و بدرون خانه رفت.
🔹 ترجمهی تاریخ ابنهشام
1ـ سهم = هیبت ، ابهت ، سهمناک = پرابهت
2ـ یکی از خیمهای (خصلت) خجستهی آدمی ، خیم آمیغپژوهی (حقیقتپژوهی) اوست. در همهی جنبشها این خیم بیش از دیگر خیمها هنایا بوده. عمر چون قرآن نیوشیده و آن را راست یافته تکان خورده و از بتپرستی بازگردیده و باسلام گرویده. همانا بیشتریِ آک (عیب) این گونه کسان دُژآگاهی و نادانی بوده است.
BY تاریخ محمد
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283
Share with your friend now:
tg-me.com/tarikhe_mohammad/536