tg-me.com/kafee_sherr/10367
Last Update:
آرزو میکردم که تو بتونی اون رو ببینی. چون خیلی شبیه به تو بود. شبیه به چیزهایی که تو هم بودی و داشتی؛ فقط جرئت ابراز کردنشون رو نداشتی. تو همیشه به حرفها و نگاههای بقیه بیشتر از خودت اهمیت دادی. با اینکه واضحه که اون هم ازشون میترسه؛ ولی هنوز هم دست از خودش بودن برنداشته. از اون کوه بالا میره، روی اون زمین خاکی دراز میکشه و غلت میزنه، درختها رو محکم بغل میکنه و وقتی که غمگین میشه اشک میریزه. اون خیلی شبیه به توئه. من رو یاد تو میندازه. با اینکه تو همهی اون رفتارها و نگاهها رو قایم کردی؛ اما من از پنجرهی چشمهات میتونستم ببینمشون. میدیدم که مردمکهات چطور میلرزیدن؛ قبل از اینکه لبهات رو روی هم فشار بدی. تو منو یاد یه داستان مینداختی؛ یاد قصهی میخ و چکش. با این تفاوت که هر دوی اونها خودت بودی. توی سختیها و سنگها فرو میرفتی و بعد که میخواستی خودت رو نجات بدی، سرکوبگر همیشگی اونجا بود. زخمهات بیشتر از هر کسی، از سمت خودت بود لئو. نمیدونم حالا این چیزها رو فهمیدی یا هنوز هم زندگی رو به همون شیوهی قدیمی ادامه میدی. با اینحال، از وقتی که اون رو دیدم؛ بیشتر از هر زمان دیگهای تو رو میبینم. توی ترسیدهای که پنهان شده بود اما اینجا و توی این آدم، آشکار شده. من خیلی امید داشتم که تو پیدا بشی لئو. اما این روزها، بیشتر از هر چیز دیگهای، دلم میخواد خودت، خودت رو پیدا کنی. میخوام که تو هم شبیه به اون، رها بشی از بند آدمها و کلیشههاشون. چون در نهایت، چیزی که مهمه اونا نیستن؛ فقط خودتی. پس باید یه کم دیگه بجنگی لئو. باید این زندگی رو با چنگ و دندون حفظ کنی تا به برگهای سبز و تازهی سرْ شاخهها برسی. ریشههات رو محکم کن لئو. شاید توی باد و طوفان نجاتت ندن؛ اما حتما روی زمین نگهت میدارن. روی خاک. حتی اگه بشکنی هم دوباره بهت آب میرسونن و غذا میدن. چون که ریشهها همیشه اینجان. همیشه هستن تا با یه زندگی دوباره نجاتت بدن.
BY Liberation~
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283
Share with your friend now:
tg-me.com/kafee_sherr/10367