tg-me.com/gzingbook/13872
Last Update:
تو را به یاد میآورم آماندا
که در خیابانِ خیس از باران
بهسوی کارخانهای که مانوئل در آن کار میکرد میدویدی
با چهرهای خندان و گیسوانی خیس از باران
هیچچیز برایت اهمیت نداشت زیراکه به دیدار او میرفتی
دیدار او، دیدار او...
فقط پنج دقیقه
و زندگی در آن پنجه دقیقه بیپایان مینمود
سوت کارخانه نالهکنان کارگران را به کار فرا میخواند
و تو در راه رفتن، همۀ جهان را شعلهور میساختی
همان پنج دقیقه تو را چون گلی شکوفا میکرد
او که برای نبرد به کوهستان زد
او که هرگز آزارش بهکسی نرسید
او که به قلهها زد و در عرض پنج دقیقه همهچیز از هم گسیخت
سوت کارخانه برای بازگشت کارگران به ناله درمیآید
ولی بسیاری از آنان به کار باز نمیگردند
و مانوئل هم یکی از آنهاست...
تو را به یاد میآورم آماندا
آهنگ و ترانه: ویکتور خارا
...
@gzingbook
BY 📚 کتاب گزینگ 📚
Share with your friend now:
tg-me.com/gzingbook/13872