بیشتر انقلاب‌ها با اعتراضات محدودی مانند تقاضای نان از سوی زنان خانه‌دار، درخواست آزادی بیان از سوی روشنفکران، یا طغیان جوانان ضد پلیس به‌دلیل کشتن یک جوان «آغاز» می‌شوند؛ اما شمار کمی از اعتراضات، ولو گسترده، ممکن است به یک خیزش انقلابی بینجامند. در ایران در سال ۲۰۱۷-۲۰۱۸ ده‌ها هزار کارگر، دانشجو، کشاورز، تهی‌دستان طبقۀ متوسط، مال‌باختگان، زنان و قشرهای دیگری که موقعیت‌های مشابه داشتند در بیش از ۸۵ شهر به مدت ده روز به خیابان‌ها آمدند و این اعتراضات با مداخلۀ نیروهای انتظامی متوقف شد. بعضی از ناظران، این وقایع را مقدمۀ انقلاب می‌دانستند. اما انقلابی رخ نداد. معترضان، با وجودی که به هم مرتبط بودند و اعتراضاتشان هم‌زمان بود، بیشتر بر مطالباتِ خاص خود متمرکز بودند. بدین ترتیب، کنش آنها کنش جمعیِ افرادی متحد نبود بلکه کنش‌های پیونددهنده با دغدغه‌های موازی بود. این نمونه‌ای از هم‌زمانی کنش‌های غیرجمعی است که فقط فناوری‌های ارتباطی جدید می‌توانند ایجادش کنند.

(انقلاب را زیستن، آصف بیات، ترجمۀ شیرین کریمی)
حالا که در گرمای ناپایدارِ این تابستانِ آرام و سوزان دراز کشیده‌ام، آرزو می‌کنم ای کاش فکرها و صحنه‌هایی چنین مرگ‌آلود، مثل بخارهایی برخاسته از اقیانوس، بلند شوند و به هوا بروند و من را خشکیده و تهی‌شده روی این ماسه‌های داغِ دانه‌ریز باقی بگذارند.
(از داستان «رخت بربستنِ تابستان»)

وقتی شروع به نوشتن کردم، فقط به این فکر می‌کردم که می‌خواهم این کار را بکنم. فقط می‌خواستم بنویسم و مکانش را جایی قرار بدهم که از آن می‌آیم. چرا نتوانم؟ ادبیات ممتاز می‌تواند از هرجایی بیاید و نویسنده‌ها در چیزی کندوکاو می‌کنند که می‌خواهند کندوکاو کنند.
(از مصاحبه با نویسنده)

(جزیره، آلیستر مک‌لاود، ترجمۀ پژمان طهرانیان)
واروفاکیس ادعا می‌کند سرمایه‌داری مرده و جایش را به نظام جدیدی داده که او «تکنوفئودالیسم» می‌خواندش.
به گفتۀ واروفاکیس عامل نابودی سرمایه‌داری شکلی جهش‌یافته از سرمایه است که از دو دهه پیش و به دو دلیل عمده سربرآورده: خصوصی‌سازی اینترنت به‌واسطۀ شرکت‌های عظیم آمریکایی و چینی و عملکرد بانک‌های مرکزی کشورهای غربی پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸. واروفاکیس در خلال روایت‌هایی از اساطیر یونانی و فرهنگ عامه با توصیف این تغییر شکل اساسی نشان می‌دهد که نظام جدید چطور ذهن ما را به بند می‌کشد، چطور مناسبات قدرت را در سطح جهان از نو شکل می‌دهد و نهایتاً چگونه و به چه قیمتی سرنگون خواهد شد.

این کتاب برای هر کسی است که می‌خواهد آشفته‌بازاری را که در آن زندگی می‌کنیم درک کند، و از آنجا‌ که همه در این آشفته‌بازار به سر می‌بریم کتابی است برای همگان. (اسلاوی ژیژک)

(تکنوفئودالیسم، یانیس واروفاکیس، ترجمهٔ سیامک کفاشی)

تصویرسازی: اثر Chelsea Saunders برای کتاب تکنوفئودالیسم
دموکراسی چیزی به‌مراتب بیشتر از رویه‌های هیئت‌های قانون‌گذاری یا پر کردن برگۀ رأی است؛ دموکراسی فرایندی اجتماعی و نیازمند کنش جمعی تمام مردم، بدون در نظر گرفتن مرزهای سیاسی سنتی یا شخصی است. درنتیجه، فرایند دموکراتیک‌سازی برای تحقق وعده‌هایش باید از اقدامات رسمی حکومت فراتر رود و تمامی افراد را از همۀ حوزه‌های زندگی در بر بگیرد.
(از متن کتاب)

هدف این کتاب معرفی تفکر جامعه‌شناختی است و توجه آن معطوف به چیزی است که دغدغۀ اصلی جامعه‌شناسی است، یعنی «رابطۀ میان زندگی‌های شخصی ما و آن دسته از نیروهای اجتماعی که جامعه را می‌سازند.»

(افسانۀ فردگرایی، پیتر ال. کالرو، ترجمهٔ هادی جلیلی)
نمی‌دانستیم چه چیزی تا این حد ما را خسته و فرسوده کرده؛ رسانه‌ها با تفسیرهای تحقیرآمیز و نظرسنجی‌هایشان، «به چه کسی اعتماد می‌کنید؟»، سیاستمدارها با وعده‌وعیدهایشان برای کاهش نرخ بیکاری و گرفتن درزهای بودجۀ تأمین اجتماعی، یا پله‌برقی همیشه خراب ایستگاه راه‌آهن، صف طویل مقابل صندوق فروشگاه و ادارۀ پست، یا گداهای رومانیایی؛ تمامی این چیزها که انداختن برگه‌ای در صندوق رأی برای رفع‌ورجوعشان بیهوده بود، چنان‌که انداختن برگۀ قرعه‌کشی در صندوق مرکز خرید.
از آنجا که کسی نبود تا ما را نمایندگی کند، تصمیم گرفته بودیم به تأسی از میلمان عمل کنیم. رأی دادن به مسئله‌ای شخصی و احساسی بدل می‌شد. منتظر بودیم ببینیم در لحظۀ آخر میلمان به کی می‌کشد.

(سال‌ها، آنی ارنو، ترجمهٔ فرزاد مرادی)
بالاخره به چارلز گفتم که خیلی متأسفم و انگار بچۀ دیگری توی راه است. ترس برش داشت و گفت حتی فکر کردن به چنین چیزی برایش غیرقابل‌تحمل است و باید هرطور شده از شرش خلاص شوم. حتی فکر سقط جنین هم می‌ترساندم؛ با خودم گفتم شاید دارم اشتباه می‌کنم. برای همین سراغ خانم دکتری رفتم که همان نزدیکی‌ها زندگی می‌کرد. معاینه‌ام کرد و گفت حامله‌ام و بچه سه ماهش است. گفتم که چارلز از بچه متنفر است و توضیح دادم که چقدر به درآمدم برای گذران زندگی احتیاج داریم. گفتم همیشه دوست داشتم خانوادۀ بزرگ و پرجمعیتی داشته باشم و عاشق بچه‌ها هستم، اما این اواخر فهمیده‌ام که نباید بچه‌دار شوی مگر اینکه آدم پول‌داری باشم. بااین‌همه، نمی‌خواستم از دستش خلاص بشوم. به‌نظرم شرم‌آور و بی‌رحمانه بود.

(قاشق‌هایمان را از فروشگاه وولورت ‌خریدیم، باربارا کامینز، ترجمهٔ نیما‌ حسن ویجویه)

عکس‌ها: اثر Nell Dorr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این بابا [محسن مخملباف] خودش را تئوریسین سینمای جمهوری شرعی می‌داند. راستش این قضیه را که یک بابایی نظریه‌پرداز باشد، فیلم هم بسازد اصلاً هضم نمی‌کنم. مخصوصاً در بودآبادی که هنوز در دورۀ تهیۀ سینماست. جمع نظریه‌پرداز و فیلم‌ساز در یک هونگ کار هر بز نیست. البته کار گاو نر هم نیست. حتی کار مرد کهن هم ممکن است نباشد.
بعدترها! تقریباً مقارن با کونه کردن پیاز، مخملباف تئوری‌بافی برای سینمای شرعی را فدای فیلم‌سازی کرد. که از اول هم احتمالاً نیت همین بوده. حتی ریشش را هم تراشید، که از نظر ما امری‌ست بی‌تفاوت. و لازمۀ دوران اول کار و کاسبی بوده. از ترک ریش گذشته ترک آب‌وخاک هم کرد. الان هم از قرار مقیم فنارسه! است. به جستاخیز سبزینه هم پیوست که معلوم نشد مال خودمان! بود یا مال خودشان؟!

(از کتاب من‌ات به دنبال، بهمن فرسی)

ویدیو: از فیلم نون و گلدون (۱۳۷۴)، ساختۀ محسن مخملباف
نویسندۀ کتاب «نیلوفر و مرداب»، تیچ نات هان، راهب بودایی و مبارز صلح‌طلب ویتنامی است. در توصیف او همین بس که مارتین لوتر کینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان آمریکا، چنان تحت‌تأثیر افکارش قرار گرفت که او را شایستۀ دریافت جایزۀ صلح نوبل سال ۱۹۶۷ دانست. آموزه‌های او در این کتاب به‌طور همزمان سویه‌های فردی، اجتماعی و سیاسی دارد و درعین‌حال قابل تعمیم به تمام انسان‌ها، فارغ از تنوع تیپ شخصیتی، سن، محیط، ژنتیک، ارزش‌های عقیدتی و اخلاقی‌شان است.

(نیلوفر و مرداب، تیچ نات هان، ترجمۀ علی امیرآبادی)
دلیل از دست دادنِ آزادی صرفاً نوعی اکراه از مشارکت در فرایند قانونگذاری یا حکومت نیست، بلکه عادت به ساکت و منفعل ماندن در مقابل تعدی‌های صورت‌گرفته از جانب حکومت یا شهروندان قدرتمند و متنفّذ نیز هست. اگر شهروندان موقعی که حکومت مالیات‌های غیرمنصفانه را تحمیل می‌کند، روندهای انتخاباتی را دست‌کاری می‌کند، حقوق مالکیت را نقض می‌کند، یا محاکمۀ عادلانه را دریغ می‌کند، صریح و بلند حرفشان را نزنند و مقاومت نکنند، درواقع آزادی شخصی و سیاسی خودشان را به مخاطره انداخته‌اند. به‌محض آنکه ظلمی، مهم نیست علیه چه کسی، صورت گرفت، آنها باید صدایشان را بلند کنند و بی‌معطلی واکنش نشان دهند. اگر آنها درک نکنند که منفعت عمومی منفعت شخصی آنها نیز هست و اگر از آزادی مشترک وقتی هنوز زمان و امکان هست دفاع نکنند، نخواهند توانست مانع از نابودی جمهوری از جانب خودکامگی و خودکامگان شوند.

(برای عشق به میهن، مائوریتسیو ویرولی، ترجمۀ مهدی نصراله‌زاده)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شخصیت کلاسیک می‌جنگد، اما شخصیت سرگردان فیلم هنری راهی را می‌پوید که درواقع همان سیر کردن تمام‌وکمال جهان فیلم است. مشاغل خاصی سخت خورندِ این شکل روایی سیروسلوک‌گونه هستند: همچون تن‌فروشی در فیلم گذران زندگی (۱۹۶۲). بنابراین، مضمون سرنوشت انسان در فیلم هنری، که می‌کوشد دربارۀ «زندگی مدرن» حکمی کلی صادر کند، از نیازهای فرمی‌اش نشئت می‌گیرد: اگر شخصیت‌ها هدفی داشتند، دیگر زندگی را چنین بی‌معنا نمی‌پنداشتند...

(بوطیقای سینما، دیوید بردول، ترجمهٔ علی‌ ظفر قهرمانی‌نژاد)

ویدیو: گذران زندگی (۱۹۶۲) ساختۀ ژان-لوک گدار
وضعیت فلج‌کننده همیشه هم بد نیست، و همیشه لزوم ندارد بین ترجیحاتمان دست به انتخاب بزنیم. اگر دیدگاه دو سیاست‌مدار رقیب را به یک اندازه پذیرفته باشیم، شاید بهتر باشد از رأی دادن به هر یک اجتناب کنیم؛ و حتی اگر دیدگاه یکی را یک‌جورهایی متقاعدکننده‌تر از دیگری بیابیم، چه‌بسا اعتبار آشکار دیدگاه رقیب به‌کل از رأی دادن منصرفمان کند.
دوام کشمکش می‌تواند می‌تواند چیز خوبی باشد. مثل عرصۀ سیاست، در زندگی شخصی‌مان نیز باید حواسمان به کسانی باشد که اصرار دارند «باید هرچه زودتر کاری کرد» یا «هرکاری کنیم بهتر از دست روی دست گذاشتن است» —چراکه این نگرش خیلی وقت‌ها به اقداماتی می‌انجامد که نه‌تنها به بیراهه می‌روند، بلکه نامطمئن هستند و به همین دلیل سهل‌انگارانه.

(چرا دو دِل بودن آن‌قدرها هم بد نیست؟، جنیفر چرچ، ترجمۀ نصراله مرادیانی)
داستان نمایشنامۀ «خیاط» از این قرار است: حملۀ بربرها به قلمرو عالیجناب و فتح آن باعث بیدار شدن امیدهایی علیه قدرت و نفوذِ خارج‌ازاندازۀ «خیاط دربار» در دلِ «کارلوس»، شورشگر آرمانگرا، می‌شود. آیا این فاتحین زمخت و نامتمدن جلوی قدرت و نفوذ نامحدود خیاط را خواهند گرفت، یا آنها نیز به نوبۀ خود مجذوب حیله‌ها و توانایی‌های نیرنگ‌آمیز او خواهند شد؟

حکایت این نمایش طنین‌انداز و یادآورِ داستان مشهور «جامه‌های جدید امپراتور» اثر هانی کریستین اندرسن است.
در اعماق این نمایشنامۀ طنزآمیز، مروژک به طرح پرسش‌های فلسفی پیرامون اصل و بدل، ظاهر و باطنِ قدرت، و بازی‌های نیرنگ‌آمیز خیاط برای حفظ آن می‌پردازد.

(خیاط، اسلاومیر مروژک، ترجمۀ محمدرضا خاکی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از نظر کارتیه‌برسون عکس گرفتن به معنای «یافتن ساختار جهان —غرقه شدن در لذت ناب فرم»، و آشکار ساختن این مسئله است که «در سرتاسر این هاویه، نظمی برقرار است.»
کارتیه‌برسون خود را با یک کمان‌گیر ذن مقایسه می‌کند که برای زدن به هدف، خود باید به هدف تبدیل شود؛ او می‌نویسد: «اندیشیدن باید پیش و پس از گرفتن تصویر اتفاق بیفتد و هرگز نباید به هنگام عکس گرفتن حاضر باشد.»

(دربارۀ عکاسی، سوزان سانتاگ، ترجمۀ مجید اخگر)
به‌زودی عنوان جدیدی در مجموعۀ نگارش خلاق نشر بیدگل منتشر می‌شود...

| راهنمای عملی نمایشنامه‌نویسی | نوشتن با تنفس آغاز می‌شود | فیلمنامه‌نویسی برای پرمشغله‌ها |
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«اولئانا»، بحث‌برانگیزترین و چه‌بسا مهم‌ترین نمایشنامۀ دیوید ممت است. نمایشنامه بیش از هر چیز به دلیل درون‌مایۀ سیاسی و پرداختن به مسائلی نظیر قدرت، فمینسیم، حقانیت سیاسی و آموزش آکادمیک مشهور است و تقریباً اجرای آن در همه جای دنیا، همیشه با مناقشات و حواشی فراوانی همراه بوده‌ است.

ممت در همۀ مصاحبه‌هایش در مورد «اولئانا» تأکید کرده است که «هر دو شخصیت زن و مرد چیزی را می گویند که در تمام لحظات درست است؛ بااین‌همه در پایان نمایشنامه آن دو همدیگر را لت‌و‌پار می‌کنند.»

(اولئانا، دیوید ممت، ترجمۀ علی‌اکبر علیزاد)

ویدیو: از فیلم اولئانا (۱۹۹۴)، ساختۀ دیوید ممت
اصطلاح «خلط واقعیت» یا «گسلایت» [در لغت به معنای چراغ گازی] برگرفته از نمایشنامه‌ای به همین نام است که در سال ۱۹۳۸ نوشته شده. این نمایشنامه مردی را به تصویر می‌کشد که سعی دارد کاری کند زنش قانع شود دیوانه شده. برای انجام این کار مرد اتفاقاتی ساختگی را ترتیب می‌دهد —صدای پا از زیرشیروانی یا روشن و خاموش شدن چراغ‌های گازی— و خودش انکار می‌کند که چنین اتفاقاتی در حال وقوع‌اند تا زن باورش شود این چیزها به خیالش می‌رسند. اصطلاح «گسلایت» برای توصیف الگوهایی رفتار به کار می‌رود که در آن فرد با هدف تسلط بر طرف مقابل طوری رفتار می‌کند که او به برداشت‌ خودش از واقعیت شک کند.
اغلب فکر می‌کنیم خلط واقعیت فقط در روابط عاطفی اتفاق می‌افتد، اما این پدیده هم در محیط کار عاملی اثرگذار است و هم عرصۀ سیاست.

(فاصله‌ها: راز همدلی چیست؟، هایدی ال. مایبام، ترجمۀ اسد ناصحی)
«قرنها بگذشت» داستان بلندی است که شمیم بهار در سال ۱۳۹۹ به رشتۀ تحریر درآورده است. کتاب داستان مرد و زنی است که در روزهای پرتلاطم آخرین سال این قرن و در «زمانه‌ی همه‌گیری» تهران را برای همیشه ترک می‌کنند و راهی شهر دیگری می‌شوند.

«سرمای گل زرد» تکمیل‌کنندۀ سه داستان عاشقانۀ جدید شمیم بهار است و گفت‌وگوی زن و مردی را با یکدیگر دنبال می‌کند: زن اهل اجراست و مرد اهل تئوری. و ما را درگیر بحث همیشگی تئاتر می‌کنند که اعتبار به اجراست یا به متن؟
مواظب باشین، اونجا که ایمانْ خون‌ریزی به همراه داره، به هیچ ایمانی پایبند نباشین. قانون و شرعی که آدم رو به ایثار و فدای جان بکشونه، قانون و شرع نادرستیه. زندگی، زندگی گران‌بهاترین هدیۀ خداونده؛ هیچ اصلی، هرقدر با جلال و جبروت، نمی‌تونه گرفتن جان رو توجیه کنه.

(بوتۀ آزمایش، آرتور میلر، ترجمۀ حسن ملکی)
2024/06/29 19:47:21
Back to Top
HTML Embed Code: