بعضی وقتا میگم خداحافظ
و منتظر میمونم که بهم بگن '' نه، نرو ''
اما به جاش میگن '' خداحافظ ''
و منتظر میمونم که بهم بگن '' نه، نرو ''
اما به جاش میگن '' خداحافظ ''
.
کاش این دردِ تو قفسه سینهم،
این قلبی که شکسته،
این دلتنگی که مثل خلاء،
بدنمو جمع میکنه توو خودش،
این بغضِ تهِ گلوم، این صداهای تو سرم،
این آهِ حسرت گفتنام، این واموندگی،
این دلآزردگی، این طرد شدگیِ درونم از خودم،
این عفونت و کثافتی که تو سرمه،
این « دیگه بریدم »هام،
زخم میشد میفتاد یهجا از بدنم و
قطره قطره خون میومد یا میپاشید،
میسوخت و اشک میریختم تا تموم شه
یا تموم شم، من با این دردِ نامرئی و
سختی که نمیکُشه، چیکار کنم؟
چیکار میتونم بکنم اصن؟!
کاش این دردِ تو قفسه سینهم،
این قلبی که شکسته،
این دلتنگی که مثل خلاء،
بدنمو جمع میکنه توو خودش،
این بغضِ تهِ گلوم، این صداهای تو سرم،
این آهِ حسرت گفتنام، این واموندگی،
این دلآزردگی، این طرد شدگیِ درونم از خودم،
این عفونت و کثافتی که تو سرمه،
این « دیگه بریدم »هام،
زخم میشد میفتاد یهجا از بدنم و
قطره قطره خون میومد یا میپاشید،
میسوخت و اشک میریختم تا تموم شه
یا تموم شم، من با این دردِ نامرئی و
سختی که نمیکُشه، چیکار کنم؟
چیکار میتونم بکنم اصن؟!
وقتی با من حرف نمیزنه،
ینی کسی بهتر از من هست که حرفاش و بشنوه،
ینی کسی هست که با اون راحتتر از منه؛
وقتی به من میگه خوبم و خوب نیست،
ینی براش غریبه شدم،
ینی دیگه واقعا نبودنم بهتر از بودنمه؛
ینی کاش میشد بفهمم اون که باهاش راحتتره
کیه تا برم و بکشمش.
ینی کسی بهتر از من هست که حرفاش و بشنوه،
ینی کسی هست که با اون راحتتر از منه؛
وقتی به من میگه خوبم و خوب نیست،
ینی براش غریبه شدم،
ینی دیگه واقعا نبودنم بهتر از بودنمه؛
ینی کاش میشد بفهمم اون که باهاش راحتتره
کیه تا برم و بکشمش.
ولی غم از شب های ماهم بزرگتر بود؛
همانجا ك پایش را روی گلو گذاشت
و نفس را بند آورد.
همانجا ك پایش را روی گلو گذاشت
و نفس را بند آورد.
میگفت تو خیلی زود رنجی
دلم میخواست بهش میگفتم
آدمها از کسایی که
دوسشون دارن بیشتر میرنجن
وگرنه بقیه که مهم نیستن.. :)💔🩹
دلم میخواست بهش میگفتم
آدمها از کسایی که
دوسشون دارن بیشتر میرنجن
وگرنه بقیه که مهم نیستن.. :)💔🩹
نمیتوانستم خودم را در قلبش جا کنم
و گویی به کشوری ممنوع الورود شده بودم.
من به همهی آنها که دوستشان داشت،
رشک میبردم.
• همهی کسانی که به آنها لبخند میزد،
• در آغوش میکشید و میبویید.
قلبش سرزمین مادری بود و من؟
یک ضد انقلاب، مطرود و
از وطن دور افتاده..
و گویی به کشوری ممنوع الورود شده بودم.
من به همهی آنها که دوستشان داشت،
رشک میبردم.
• همهی کسانی که به آنها لبخند میزد،
• در آغوش میکشید و میبویید.
قلبش سرزمین مادری بود و من؟
یک ضد انقلاب، مطرود و
از وطن دور افتاده..
نوشت:
دلم میخواهد نوازشت کنم.
پاک کرد..
نوشت:
دنیا مجال بوسه نمیدهد عزیز.
پاک کرد..
نوشت:
دلم برای نفس ملتهبت تنگ است.
پاک کرد..
نوشت:
شب بخیر..
دلم میخواهد نوازشت کنم.
پاک کرد..
نوشت:
دنیا مجال بوسه نمیدهد عزیز.
پاک کرد..
نوشت:
دلم برای نفس ملتهبت تنگ است.
پاک کرد..
نوشت:
شب بخیر..
یك روز میاد که تمام زندگیت از جلو چشمات میگذره، پس کاری کن که ارزش دیدن داشته باشه..