چارهای نیست عزیز من!
سهم ما از میلیاردها سال حیات و حرکت، ذرّهی بسیار ناچیزیست.
این سهم را، چه کسی به تو حق داد
که با خستگی و پیریِ روح
با بلاتکلیفی،
با کسالت،
دودِلی،
به تباهی بکشی...؟
باورکُن! زندگی را، پُر باید کرد.
اما نه با باطل و بیهوده
نه با دلقکی و مسخرگی
نه با هرچیز کدر و کثیف
و نه با هر چیزی که انسانِ شریف از آن شرمش میآید...
زندگی را پُرِ پُر باید کرد:
لبریز، و دائما سرریزکنان؛
پر و خالی
باور کن!
از هر حفره که در گوشه کنارِ زندگیمان پدید آید، رنگِ دلمردگی و پوچی میریزد_زشت
بر جمیعِ حرکات من و تو
بر راه رفتن، نگاه کردن، بحث، منطق و حتی خندیدنمان...
هرگز نباید به فردا واگذاشت،
چراکه خالیِ دلمردگی را از امروز تا فردا، همچنان، خالی نگهداشتن، خطر کردنیست مصیبت بار و بی دلیل...
زندگی را، پُرِ پُر باید کرد...
#یک_عاشقانه_آرام
#نادر_ابراهیمی
@zemesstaaan
سهم ما از میلیاردها سال حیات و حرکت، ذرّهی بسیار ناچیزیست.
این سهم را، چه کسی به تو حق داد
که با خستگی و پیریِ روح
با بلاتکلیفی،
با کسالت،
دودِلی،
به تباهی بکشی...؟
باورکُن! زندگی را، پُر باید کرد.
اما نه با باطل و بیهوده
نه با دلقکی و مسخرگی
نه با هرچیز کدر و کثیف
و نه با هر چیزی که انسانِ شریف از آن شرمش میآید...
زندگی را پُرِ پُر باید کرد:
لبریز، و دائما سرریزکنان؛
پر و خالی
باور کن!
از هر حفره که در گوشه کنارِ زندگیمان پدید آید، رنگِ دلمردگی و پوچی میریزد_زشت
بر جمیعِ حرکات من و تو
بر راه رفتن، نگاه کردن، بحث، منطق و حتی خندیدنمان...
هرگز نباید به فردا واگذاشت،
چراکه خالیِ دلمردگی را از امروز تا فردا، همچنان، خالی نگهداشتن، خطر کردنیست مصیبت بار و بی دلیل...
زندگی را، پُرِ پُر باید کرد...
#یک_عاشقانه_آرام
#نادر_ابراهیمی
@zemesstaaan
اندیشههای درهم و آشفته هر دم مرا بیشتر در خود فرو میکشید، فرسوده میکرد. بسیارخسته بودم. چشمهایم را بستم خیال کردم دارد میآید. هنوز میتوانم دستش را دور گردنم، بوی تنش، صدایش، گرمایش، مهر و محبتش را حس کنم.
همه چیز سر جای خودش است. هیچ چیز دستنخورده. فقط کافی است چشمانم را ببندم و در فکر فرو روم.
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
@zemesstaaan
همه چیز سر جای خودش است. هیچ چیز دستنخورده. فقط کافی است چشمانم را ببندم و در فکر فرو روم.
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
@zemesstaaan
Bi To
Mohammad Noori
🎼 بی تو
🎤 محمد نوری
💽 دلاویزترین
📝 من بیهوده می خواهم ، از یاد تو بگریزم
ای همه هستیِ من ،از مهر تو لبریزم
تو دریای من هستی ،هرگز از خود مرانم
من ساحلی غریبم ، باید با تو بمانم
بی تو ، چون کویرِ تشنهِ ی آبم
بر موج هستی چون حبابم
بی قرارم و بی تابم
بی تو چون کتابِ بسته ای هستم
شاخه ی شکسته ای هستم
عابر خسته ای هستم
🎤 محمد نوری
💽 دلاویزترین
📝 من بیهوده می خواهم ، از یاد تو بگریزم
ای همه هستیِ من ،از مهر تو لبریزم
تو دریای من هستی ،هرگز از خود مرانم
من ساحلی غریبم ، باید با تو بمانم
بی تو ، چون کویرِ تشنهِ ی آبم
بر موج هستی چون حبابم
بی قرارم و بی تابم
بی تو چون کتابِ بسته ای هستم
شاخه ی شکسته ای هستم
عابر خسته ای هستم
هر سه مقابل پنجره نشستند خیره بر دریا.
یکی از دریا گفت. دیگری گوش کرد.
سومی نه گفت نه گوش کرد
او در میانهی دریا بود، غوطه در آب
او پشت پنجره حرکات او آرام،
واضح در آبیِ رنگ پریدهی آب
درون کشتی غرق شدهای چرخید.
زنگ نجاتغریق را به صدا درآورد.
حبابهای ریزی با صدایی نرم بر روی دریا شکستند
ناگهان یکی پرسید: «غرق شد؟»
دیگری گفت: «غرق شد».
سومی از عمق دریا نگاهشان کرد.
گویی به دو نفر که غرق شدهاند مینگرد.
یانیس ریتسوس
برگردان: احمد پوری
@zemesstaaan
یکی از دریا گفت. دیگری گوش کرد.
سومی نه گفت نه گوش کرد
او در میانهی دریا بود، غوطه در آب
او پشت پنجره حرکات او آرام،
واضح در آبیِ رنگ پریدهی آب
درون کشتی غرق شدهای چرخید.
زنگ نجاتغریق را به صدا درآورد.
حبابهای ریزی با صدایی نرم بر روی دریا شکستند
ناگهان یکی پرسید: «غرق شد؟»
دیگری گفت: «غرق شد».
سومی از عمق دریا نگاهشان کرد.
گویی به دو نفر که غرق شدهاند مینگرد.
یانیس ریتسوس
برگردان: احمد پوری
@zemesstaaan
√ کارل پوپر در گفتگویی با هربرت مارکوزه می گوید:
کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین، همواره دوزخ ساخته است.
این جمله می تواند ما را به بازخوانی اندیشه هایمان در هر زمینه ای راهنمایی کند.
نه زمین بهشت خواهد شد و نه انسان ها فرشته، ما فقط باید تلاش کنیم کمی بهتر و انسان تر از دیروزمان باشیم.
همین!
@zemesstaaan
کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین، همواره دوزخ ساخته است.
این جمله می تواند ما را به بازخوانی اندیشه هایمان در هر زمینه ای راهنمایی کند.
نه زمین بهشت خواهد شد و نه انسان ها فرشته، ما فقط باید تلاش کنیم کمی بهتر و انسان تر از دیروزمان باشیم.
همین!
@zemesstaaan
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تُحفه به ما روزِ الست
آن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیم
اگر از خَمرِ بهشت است وگر بادهٔ مست
خندهٔ جامِ می و زلفِ گرهگیرِ نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
#حافظ
@zemesstaaan
که ندادند جز این تُحفه به ما روزِ الست
آن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیم
اگر از خَمرِ بهشت است وگر بادهٔ مست
خندهٔ جامِ می و زلفِ گرهگیرِ نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
#حافظ
@zemesstaaan
تسلاى این جهان این است که رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد.
غمی میرود و شادیای باز زاده میشود. اینها همه در تعادلاند.
این جهان جهانِ جبرانهاست ...
📕 #یادداشتها
✍🏻 #آلبر_کامو
@zemesstaaan
غمی میرود و شادیای باز زاده میشود. اینها همه در تعادلاند.
این جهان جهانِ جبرانهاست ...
📕 #یادداشتها
✍🏻 #آلبر_کامو
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو را من خواب میبينم
و تو چون گياهی
كه در تاريكی قلمه میزند
خوابام را كامل میكنی
و صبح
وقتی دوباره طلوع میكنی
فردِ ديگری خواهی بود
اما هنوز
چيزی از شب در تو باقی مانده است
از آن بود و نبود جایی كه
ما خويش را يافتهايم...
#پابلو_نرودا
@zemesstaaan
و تو چون گياهی
كه در تاريكی قلمه میزند
خوابام را كامل میكنی
و صبح
وقتی دوباره طلوع میكنی
فردِ ديگری خواهی بود
اما هنوز
چيزی از شب در تو باقی مانده است
از آن بود و نبود جایی كه
ما خويش را يافتهايم...
#پابلو_نرودا
@zemesstaaan
من آن درختِ زمستانی،
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم.
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم.
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم.
#نادر_نادرپور
@zemesstaaan
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم.
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم.
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم.
#نادر_نادرپور
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من فکر میکنم هر آنکس که قصد دارد این دنیا را برای همهی آدمها جای بهتری کند، یک قهرمان است.
#مایا_آنجلو
#ای_شرقی_غمگین
@zemesstaaan
#مایا_آنجلو
#ای_شرقی_غمگین
@zemesstaaan
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
#سهراب_سپهری
@zemesstaaan
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
#سهراب_سپهری
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیدار شو ای دیده..که ایمن نتوان بود...
زین سیل دمادم که درین منزل خواب است...
سبز است در و دشت..؛ بیا تا نگذاریم...
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است!
#حافظ
@zemesstaaan
زین سیل دمادم که درین منزل خواب است...
سبز است در و دشت..؛ بیا تا نگذاریم...
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است!
#حافظ
@zemesstaaan
دریافتم که سعادت زمینی به قد و قامت انسان دوخته شده است. سعادت پرندهای نادر نیست که گاهی در آسمانش بجوییم و زمانی در ذهنمان. سعادت پرندهای دستآموز است که در حیاط خانههایمان یافت میشود.
📕 گزارش به خاک یونان
✍🏽 #نيكوس_كازانتزاكيس
@zemesstaaan
📕 گزارش به خاک یونان
✍🏽 #نيكوس_كازانتزاكيس
@zemesstaaan
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم،
برای برفی که آب میشود دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
برای اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت،
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت
دوست میدارم ...
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم!
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونهی زرين آفتاب گردان
برای بنفشی ِ بنفشهها دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که نديدهام دوست میدارم!
تورا برای لبخند ِ تلخ ِ لحظهها،
پرواز ِ شيرين ِ خاطرهها دوست میدارم!
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم ديد،
دوست میدارم ...
اندازهی قطرات باران ، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم!
تو را به اندازهی خودت ، اندازهی آن قلب پاکت دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کساني که نمیشناختهام ...دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزيستهام ...دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم!
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم،
دوست میدارم ...
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ گستردهی بیکران
و برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
برای خاطر ِ برفی که آب میشود،
برای خاطر ِ نخستین گلها
برای خاطر ِ جانوران ِ پاکی که آدمی نمیرمانَدشان،
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم!
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم!
بی تو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان ِ گذشته و امروز.
از جدار ِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم،
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر ِ فرزانگیات که از آن ِ من نیست
تو را برای خاطر ِ سلامت
بهرغم ِ همه آن چیزها که بهجز وهمی نیست دوست می دارم!
برای خاطر ِ این قلب ِ جاودانی که بازش نمیپندارم.
تو میپنداری که شَکّی، حال آن که بهجز دلیل نیستی.
#پل_الوار
@zemesstaaan
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم،
برای برفی که آب میشود دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
برای اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت،
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت
دوست میدارم ...
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم!
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونهی زرين آفتاب گردان
برای بنفشی ِ بنفشهها دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که نديدهام دوست میدارم!
تورا برای لبخند ِ تلخ ِ لحظهها،
پرواز ِ شيرين ِ خاطرهها دوست میدارم!
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم ديد،
دوست میدارم ...
اندازهی قطرات باران ، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم!
تو را به اندازهی خودت ، اندازهی آن قلب پاکت دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کساني که نمیشناختهام ...دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزيستهام ...دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم!
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم،
دوست میدارم ...
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ گستردهی بیکران
و برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
برای خاطر ِ برفی که آب میشود،
برای خاطر ِ نخستین گلها
برای خاطر ِ جانوران ِ پاکی که آدمی نمیرمانَدشان،
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم!
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم!
بی تو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان ِ گذشته و امروز.
از جدار ِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم،
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر ِ فرزانگیات که از آن ِ من نیست
تو را برای خاطر ِ سلامت
بهرغم ِ همه آن چیزها که بهجز وهمی نیست دوست می دارم!
برای خاطر ِ این قلب ِ جاودانی که بازش نمیپندارم.
تو میپنداری که شَکّی، حال آن که بهجز دلیل نیستی.
#پل_الوار
@zemesstaaan