Telegram Group Search
ماسینه زدیم، بیصداباریدند
ازهرچه که دم زدیم آنها دیدند
مامدعیان صف اول بودیم
از آخرمجلس شهداراچیدند💔

#شهدا
#شعر_درباره_شهدا
#بدون_تعارف
#مسئولین

🍃🌷°| تًوبِه‌حُرّ |°🌷🍃
🌱🌹 به نام خداوند بخشنده و مهربان  🌹🌱
🌴تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟

وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر

تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد
گم می شود صدای تو در خنده های شهر

تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل
ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر

دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر

اینجا کسی برای تو کاری نمی کند
فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر

گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند
شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر

هر روز دیده می شوی اما کسی تو را
نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر

جمعه... صباح... گریه ی بی اختیار من...
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر🌴

#امام_زمان_عج
#شعر_درباره_امام_زمان_ع


🍃🌷°| تًوبِه‌حُرّ |°🌷🍃
🌱🌹 به نام خداوند بخشنده و مهربان  🌹🌱
ء . وَلَقَدْ اَصْبَحْنا فى زَمان قَدِ اتَّخَذَ
اَكْثَرُ اَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْساً .
ما در روزگارۍ بھ سر می‌بریم کـھ
بیشتر مردم‌آن ، بی‌وفایی را زیرکی
می‌دانند!  - خطبه 41، نهج‌البلاغه -

#خیانت
#دروغ

🍃🌷| تُوبِه‌حُرّ |🌷🍃
🌱🌹 به نام خداوند بخشنده و مهربان  🌹🌱
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست،
🔰 #خدا خدای آدم های خلافکار هم هست
و فقط خود #خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد.

🔰دیالوگ ماندگار پرویزپرستویی در فیلم مارمولک

یکی از اسم‌های خدا
#یا_اله_العاصین هست
یعنی خدای گنه کارها،
میشه با این خدا ناامید بود؟

#مهربونیه_خدا
#توبه

🍃🌷°| تًوبِه‌حُرّ |°🌷🍃
🌱🌹 به نام خداوند بخشنده و مهربان  🌹🌱
قشنگترین دعا :
«همیشه به موقع برسین»
به عشق، به زندگی، به یار، به پول، به هرچی که میخواین .!.


#دعا

🍃🌷 | تُوبِه‌حُرّ | 🌷🍃
🌱🌹 به نام خداوند بخشنده و مهربان  🌹🌱
🌹🌷🌹 حکایت:

از کاسبی پرسيدند:
چگونه دراين کوچه پرت و بی عابرکسب روزی ميکنی؟!

گفت: آن خدايی که فرشته مرگش
مرا در هرسوراخی که باشم پيداميکند
چگونه فرشته روزيش مراگم ميکند.

#روزی

🍃🌷°| تًوبِه‌حُرّ |°🌷🍃
🌱🌹 به نام خداوند بخشنده و مهربان  🌹🌱
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت: من چند ماهى است در محله‌اى خانه گرفته‌ام؛ روبروى خانه‌ى من يک دختر و مادرش زندگى مى‌کنند. هر روز و گاه نيز شب، مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند. مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست!

عارف گفت: شايد اقوام باشند.گفت: نه من هر روز از پنجره نگاه می‌کنم، گاه بيش از ده نفر متفاوت می‌آيند و بعد از ساعتى می‌روند.

عارف گفت: کيسه‌اى بردار براى هر نفر يک سنگ در کيسه انداز. چند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم.

مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چند ماه نزد عارف آمد و گفت: من نمى‌توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است، شما براى شمارش بيايید.

عارف گفت: يک کيسه سنگ را تا کوچه‌ى من نتوانى! چگونه می‌خواهى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى؟

حال برو به تعداد سنگ‌ها حلاليت بطلب و استغفار کن؛ چون آن دو زن، همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعد از مرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه‌ى او به مطالعه بپردازند. اى مرد آنچه ديدى "واقعيت" داشت اما "حقيقت" نداشت.

#قضاوت
#تهمت
#داستان_درباره_قضاوت
#داستان_درباره_تهمت

🍃🌷 | تُوبِه‌حُرّ | 🌷🍃
🌱❤️ به نام خداوند بخشنده و مهربان    ❤️🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نماز

🍃🌷| تُوبِه‌حُرّ |🌷🍃
🌱❤️ به نام خداوند بخشنده و مهربان    ❤️🌱
2024/08/16 00:04:52
Back to Top
HTML Embed Code: