🔴وقتی چیزی به کف آوردید شاد نشوید و وقتی از کف دادید، ناشاد نشوید
✍️مصطفی ملکیان
🔹علی ابن ابیطالب میگفت: «الزُّهْدُ کلُّهُ بَینَ کلِمَتَینِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ (لِکیلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ) وَ مَنْ لَمْ یأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیهِ» دو کلمه از قرآن «زهد» را تفسیر میکند: «تا بر آنچه از دست دادهاید تأسّف مخورید، و بدانچه دست یافتهاید شادمان نگردید». و آن که بر گذشته تأسّف نخورَد و بر آنچه دستیافته شادمان نگردد زاهد کامل است.»(نهجالبلاغه، حکمت ۴۳۹)
🔹وقتی چیزی به کف آوردید شاد نشوید و وقتی از کف دادید، ناشاد نشوید. چرا؟ چون ثباتی نیست. دو صفحهی آخر از دعای عرفه که آن دو صفحه به اشتباه به امام حسین نسبت داده میشود و در واقع متعلق به «ابوعبدالله نِفَّری» است که از عارفان غرب جهان اسلام و صاحب دو کتاب «المواقف» و «المخاطبات» است که به نظر من شاهکار عرفان جهانی است و این دوصفحه از دعای معروف عرفه، بخشی از کتاب «المواقف» ایشان است. آنجا آمده:«إِلَهِی إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِک وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِیرِک مَنَعَا عِبَادَک الْعَارِفِینَ بِک عَنِ السُّکونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْیأْسِ مِنْک فِی بَلاءٍ.»میگوید خدایا، آمد و شد و جایگزینی مدام طرح و نقشههای تو و دگرگونی پُرشتاب تصمیمهایت(این دو پدیده) مانع میشوند که عارفان به عطای تو آرام گیرند و در بلای تو نومید شوند.
🔹نه در شادی در امانم و نه در اندوه نومید. همهی اینها به زبان فلسفی یعنی جهان، جهان بیثباتی است و تو وقتی محبوبت را از دست میدهی باید بگویی «آهان! عجب، پس اصل بیٍثباتی شامل تو هم شد. انتظارش را داشتم.» اینجوری است که بوداوار عاشق شدهای.اما من و شما با رفتن محبوب، ستون خیمهِ زندگیمان از هم میپاشد، چون گمان کرده بودیم تضمینی وجود دارد. در حالیکه این تضمین در هیچیک از پدیدههای جهان هستی وجود ندارد.اگر نه تنها فهم ذهنی، بلکه «هضم وجودی» نسبت به این اصل پیدا کنیم، زندگی بسیار خوشتر، بسیار خوبتر و بسیار ارزشمندتر خواهیم داشت.
➖سخنرانی ۱۲ آموزه مشترک عارفان
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹علی ابن ابیطالب میگفت: «الزُّهْدُ کلُّهُ بَینَ کلِمَتَینِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ (لِکیلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ) وَ مَنْ لَمْ یأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیهِ» دو کلمه از قرآن «زهد» را تفسیر میکند: «تا بر آنچه از دست دادهاید تأسّف مخورید، و بدانچه دست یافتهاید شادمان نگردید». و آن که بر گذشته تأسّف نخورَد و بر آنچه دستیافته شادمان نگردد زاهد کامل است.»(نهجالبلاغه، حکمت ۴۳۹)
🔹وقتی چیزی به کف آوردید شاد نشوید و وقتی از کف دادید، ناشاد نشوید. چرا؟ چون ثباتی نیست. دو صفحهی آخر از دعای عرفه که آن دو صفحه به اشتباه به امام حسین نسبت داده میشود و در واقع متعلق به «ابوعبدالله نِفَّری» است که از عارفان غرب جهان اسلام و صاحب دو کتاب «المواقف» و «المخاطبات» است که به نظر من شاهکار عرفان جهانی است و این دوصفحه از دعای معروف عرفه، بخشی از کتاب «المواقف» ایشان است. آنجا آمده:«إِلَهِی إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِک وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِیرِک مَنَعَا عِبَادَک الْعَارِفِینَ بِک عَنِ السُّکونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْیأْسِ مِنْک فِی بَلاءٍ.»میگوید خدایا، آمد و شد و جایگزینی مدام طرح و نقشههای تو و دگرگونی پُرشتاب تصمیمهایت(این دو پدیده) مانع میشوند که عارفان به عطای تو آرام گیرند و در بلای تو نومید شوند.
🔹نه در شادی در امانم و نه در اندوه نومید. همهی اینها به زبان فلسفی یعنی جهان، جهان بیثباتی است و تو وقتی محبوبت را از دست میدهی باید بگویی «آهان! عجب، پس اصل بیٍثباتی شامل تو هم شد. انتظارش را داشتم.» اینجوری است که بوداوار عاشق شدهای.اما من و شما با رفتن محبوب، ستون خیمهِ زندگیمان از هم میپاشد، چون گمان کرده بودیم تضمینی وجود دارد. در حالیکه این تضمین در هیچیک از پدیدههای جهان هستی وجود ندارد.اگر نه تنها فهم ذهنی، بلکه «هضم وجودی» نسبت به این اصل پیدا کنیم، زندگی بسیار خوشتر، بسیار خوبتر و بسیار ارزشمندتر خواهیم داشت.
➖سخنرانی ۱۲ آموزه مشترک عارفان
@mostafamalekian
پرسش های ایمان
🔈 سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب پرسشهای ایمان | ۱ خرداد ١۴٠۳|شهرکتاب فرهنگان پاسداران
@mostafamalekian
@mostafamalekian
⭕️زندگی عاریتی
✍️مصطفی ملکیان
🔹اگر به طور کلی وضع موجود جامعه جهانی و از جمله جامعه خودمان را در نظر بگیریم می بینیم که اکثریت قریب به اتفاق مردم زندگی اصیل ندارند.فقط معدودی نخبه هستند که اصیل زندگی می کنند و در بین این معدود ممکن است کشاورز ساده هم باشد و ممکن است یک دانشمند هم باشد.اما آیا باید به وضع موجود رضا داد یا سعی شود این وضع را به تدریج هر چه بیشتر عوض کرد؟
🔹به عنوان مثال اگر یک بیماری همه گیر باشد،از بیماری بودنش نمی افتد بلکه می گویند همه گیر است.اگر همه این بیماری را گرفتند باز هم باید سعی کرد میزان واگیری این بیماری را کم کرد.عاریتی زندگی کردن،بیماری واگیر همه انسانهاست این گونه زندگی نه تنها رضایت همه مردم را هیچ وقت تحصیل نمیکند،بلکه از طرف دیگر شکی نیست که این سبک زندگی رضایت فرد را از خودش نیز می گیرد.یعنی فرد از خودش بیزار میشود.چون همه چیز را برای دیگران صورت می گیرد.یک کار برای اینکه زن خانواده خوشش بیاید صورت می گیرد،یک کار برای اینکه بچه ها خوششان بیاید صورت می گیرد و یک کار برای اینکه رییس یا نظام سیاسی حاکم بر جامعه و...بدین ترتیب همه چیز زندگی متعلق به دیگران میشود.به تعبیر یاکوب بومه عارف معروف آلمانی"خدایا مرا از من میربایند".
❇️استاد ملکیان،معنا و انواع دین،فصلنامه مطالعات راهبردی،شماره 15
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹اگر به طور کلی وضع موجود جامعه جهانی و از جمله جامعه خودمان را در نظر بگیریم می بینیم که اکثریت قریب به اتفاق مردم زندگی اصیل ندارند.فقط معدودی نخبه هستند که اصیل زندگی می کنند و در بین این معدود ممکن است کشاورز ساده هم باشد و ممکن است یک دانشمند هم باشد.اما آیا باید به وضع موجود رضا داد یا سعی شود این وضع را به تدریج هر چه بیشتر عوض کرد؟
🔹به عنوان مثال اگر یک بیماری همه گیر باشد،از بیماری بودنش نمی افتد بلکه می گویند همه گیر است.اگر همه این بیماری را گرفتند باز هم باید سعی کرد میزان واگیری این بیماری را کم کرد.عاریتی زندگی کردن،بیماری واگیر همه انسانهاست این گونه زندگی نه تنها رضایت همه مردم را هیچ وقت تحصیل نمیکند،بلکه از طرف دیگر شکی نیست که این سبک زندگی رضایت فرد را از خودش نیز می گیرد.یعنی فرد از خودش بیزار میشود.چون همه چیز را برای دیگران صورت می گیرد.یک کار برای اینکه زن خانواده خوشش بیاید صورت می گیرد،یک کار برای اینکه بچه ها خوششان بیاید صورت می گیرد و یک کار برای اینکه رییس یا نظام سیاسی حاکم بر جامعه و...بدین ترتیب همه چیز زندگی متعلق به دیگران میشود.به تعبیر یاکوب بومه عارف معروف آلمانی"خدایا مرا از من میربایند".
❇️استاد ملکیان،معنا و انواع دین،فصلنامه مطالعات راهبردی،شماره 15
@mostafamalekian
چرا باید علوم انسانی خواند؟
🔈سخنرانی «چرا باید علوم انسانی خواند؟»
مصطفی ملکیان
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، دانشگاه گوهرشاد (افغانستان)
@mostafamalekian
مصطفی ملکیان
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، دانشگاه گوهرشاد (افغانستان)
@mostafamalekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🪴 بهترین کار در جهان | به مناسبت ۱۲ خرداد، سالروز تولد استاد مصطفی ملکیان
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
✔️تاثیر نحوشناسی تاریخی در فهم متون
✍️ مصطفی ملکیان
🔹امروزه روحيه عربزبانها هم عوض شده. روزنامه های عرب را بخوانيد یا کتابهایی که در مصر، لبنان و تونس چاپ شده را نگاه کنيد، انَّ و اَنَّ و نون تاکيدهی ثقيله را پيدا نمیکنيد واینها الان وجود ندارد، چون روحيهی عرب هم آهسته آهسته دارد عوض میشود. این است که هميشه نحوشناسی باید نحوشناسی تاریخی باشد. این است که هميشه تاکيد میشود بر historical syntax یعنی نحوشناسی تاریخی . برای آنکه ما بخواهيم فهم کاملی از مواد ماتن و نویسنده داشته باشيم و از آنچه گفته یا نوشته شده باید تطورات آن نحو را بدانيم. این درباب نحوشناسی.
🔹اگر دوستان بخواهند راجع به این مسئله که روحيهی عرب چقدر بر آن تاثير گذاشته، مثلاً، لام قَسَم داریم، از شما میپرسم تا به حال با دو قسم در زبان انگليسی برخورد کردید؟ اصلاً و ابداً. درعربی مواجه میشویم با لامرک، الله، لالله و. .. یا به جای آن بگوید اضربک یعنی تو را میزنم میگوید لاضربک یا نون تاکيده ضميمه برای تاکيد کمتر و نون تأکيدی ثقيله داریم برای تأکيد بيشتر و تقدیم ماحق تأخير یا تأخير ماحق تقدیم، کلمهای که جایش در آخر است و آن را در آخر آوری و یا جایش آخر است آن را اول آوری، میخواسته تأکيد را نشان دهد. این در زبانهای دیگر وجود ندارد. این روحيهی پرخاشگری، این روحيهی بيابان گردی و... . کما اینکه روحيهی روستایيان بادیه نشين هم روحياتشان هم همينطور است و روحياتشان خشن است، کما اینکه شما در هر جا با طبيعت سخت مواجه شوید روحيات کم کم خشن میشود.
🔹در زبان قرآن هم این است، در قرآن هم از این حرفهای غلاظ و شداد هست که امروزه آدم را می آزارد اما این آزاردهندگی تا وقتی است که فرد نمیفهمد ما نباید نحو آن زبان را با نحو زبان خودمان مقایسه کنيم. اگر بفهميم که نحو زبان در آن زمان که قرآن نازل شده چطور بوده، آنوقت است که درست میفهميم از خدا میخواسته چه بگوید که آنقدر در زبان عربی مشدد و مغلظ بيان شده است.«الغیبه اشد من الزنا، الغيبه اشد من الزنا بالحارم فی المسجد » . غيبت بدتر از این است که انسان زنا کند، آن هم با محارم خودش در مسجد الحرام. این کار را هيچ عقلی قبول نمیکند. اما امامی که میخواسته این را بگوید اگر ایرانی بود میگفت غيبت چه بسيار بدي است(چون روحیه ایرانی،روحیه ملایمی است) . اما گفته الغيبه اشد من الزنا فی المسجد الحرام.
❇️ تحلیل فلسفی | صفحات 110 و 111
@mostafamalekian
✍️ مصطفی ملکیان
🔹امروزه روحيه عربزبانها هم عوض شده. روزنامه های عرب را بخوانيد یا کتابهایی که در مصر، لبنان و تونس چاپ شده را نگاه کنيد، انَّ و اَنَّ و نون تاکيدهی ثقيله را پيدا نمیکنيد واینها الان وجود ندارد، چون روحيهی عرب هم آهسته آهسته دارد عوض میشود. این است که هميشه نحوشناسی باید نحوشناسی تاریخی باشد. این است که هميشه تاکيد میشود بر historical syntax یعنی نحوشناسی تاریخی . برای آنکه ما بخواهيم فهم کاملی از مواد ماتن و نویسنده داشته باشيم و از آنچه گفته یا نوشته شده باید تطورات آن نحو را بدانيم. این درباب نحوشناسی.
🔹اگر دوستان بخواهند راجع به این مسئله که روحيهی عرب چقدر بر آن تاثير گذاشته، مثلاً، لام قَسَم داریم، از شما میپرسم تا به حال با دو قسم در زبان انگليسی برخورد کردید؟ اصلاً و ابداً. درعربی مواجه میشویم با لامرک، الله، لالله و. .. یا به جای آن بگوید اضربک یعنی تو را میزنم میگوید لاضربک یا نون تاکيده ضميمه برای تاکيد کمتر و نون تأکيدی ثقيله داریم برای تأکيد بيشتر و تقدیم ماحق تأخير یا تأخير ماحق تقدیم، کلمهای که جایش در آخر است و آن را در آخر آوری و یا جایش آخر است آن را اول آوری، میخواسته تأکيد را نشان دهد. این در زبانهای دیگر وجود ندارد. این روحيهی پرخاشگری، این روحيهی بيابان گردی و... . کما اینکه روحيهی روستایيان بادیه نشين هم روحياتشان هم همينطور است و روحياتشان خشن است، کما اینکه شما در هر جا با طبيعت سخت مواجه شوید روحيات کم کم خشن میشود.
🔹در زبان قرآن هم این است، در قرآن هم از این حرفهای غلاظ و شداد هست که امروزه آدم را می آزارد اما این آزاردهندگی تا وقتی است که فرد نمیفهمد ما نباید نحو آن زبان را با نحو زبان خودمان مقایسه کنيم. اگر بفهميم که نحو زبان در آن زمان که قرآن نازل شده چطور بوده، آنوقت است که درست میفهميم از خدا میخواسته چه بگوید که آنقدر در زبان عربی مشدد و مغلظ بيان شده است.«الغیبه اشد من الزنا، الغيبه اشد من الزنا بالحارم فی المسجد » . غيبت بدتر از این است که انسان زنا کند، آن هم با محارم خودش در مسجد الحرام. این کار را هيچ عقلی قبول نمیکند. اما امامی که میخواسته این را بگوید اگر ایرانی بود میگفت غيبت چه بسيار بدي است(چون روحیه ایرانی،روحیه ملایمی است) . اما گفته الغيبه اشد من الزنا فی المسجد الحرام.
❇️ تحلیل فلسفی | صفحات 110 و 111
@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
مهربانی و مهرورزی گرانبهاترین کالاییست که در بازار عالم به ارزان ترین قیمت می توان خرید.
@mostafamalekian
مهربانی و مهرورزی گرانبهاترین کالاییست که در بازار عالم به ارزان ترین قیمت می توان خرید.
@mostafamalekian
فلسفه ذهن، فلسفه علم
🔈 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست رونمایی دانشنامه فلسفه استنفورد: «فلسفه ذهن، فلسفه علم»
پنجشنبه ۳ خرداد ١۴٠۳، شهرکتاب فرهنگان پاسداران
@mostafamalekian
پنجشنبه ۳ خرداد ١۴٠۳، شهرکتاب فرهنگان پاسداران
@mostafamalekian
🔴 سخنرانی استاد ملکیان در نشست نقد و بررسی کتاب «زند گلشن راز» نوشته دکتر شروین وکیلی
@mostafamalekian
@mostafamalekian
🔴تبعیت از "هیچ کس" و زندگی عاریتی
✍مصطفی ملکیان
🔹یک فیلسوف و عارف و روانشناس اروپای شرقی به نام آقای جاروس است، که فعلاًاستادی در کانادا و استاد فلسفه در دانشگاههای امریکاست. ایشان معتقد است که زندگی عاریتی سخنشنوی از فرد نامرئی است، کسی که او را نمیبینیم و اصلاً نمیتوان او را دید.
🔹آزمایشهای روانشناسی نشان داده است که اگر شخصی تنها، در یک اتاق ساختمانی مشغول کار باشد و ببیند که از زیر در دودی به درون اتاق میآید، به محض رؤیت دود، به طرف درمیرود تا علت آن را کشف کند یا از دیگر افراد ساختمان بپرسد. اما اگر سه نفر در یک اتاق باشند و همین دود را ببینند، خیلی که زود دست به کار شوند ۶ دقیقه بعد از ورود دود است، و گاهی تا رؤیتشان از آنها گرفته نشود هیچ تکان نمیخورند. چرا؟ چون نفر اول میگوید: اگر این دود چیز خطرناکی بود، آن دو نفر واکنش نشان میدادند و چون آن دو نشستهاند لابد چیز خطرناکی نیست، غافل از اینکه آن دو نفر هم به دوتای دیگر نگاه میکنند و همین توجیه را میآورند. یعنی من به دلیل چیزی که در آن دو میبینم تشخیص خودم را تعطیل میکنم. غافل از اینکه دوتای دیگر هم همین فکر را میکنند. خوب، در این فرآیند ما از چه کسی تبعیت میکنیم؟ من از شما دو تا، دومی از ما دو تا، و سومی هم از دو تای اول، پس در واقع داریم از «هیچ کس» تبعیت میکنیم!
➖مصطفی ملکیان،زندگی اصیل و مطالبه دلیل
@mostafamalekian
✍مصطفی ملکیان
🔹یک فیلسوف و عارف و روانشناس اروپای شرقی به نام آقای جاروس است، که فعلاًاستادی در کانادا و استاد فلسفه در دانشگاههای امریکاست. ایشان معتقد است که زندگی عاریتی سخنشنوی از فرد نامرئی است، کسی که او را نمیبینیم و اصلاً نمیتوان او را دید.
🔹آزمایشهای روانشناسی نشان داده است که اگر شخصی تنها، در یک اتاق ساختمانی مشغول کار باشد و ببیند که از زیر در دودی به درون اتاق میآید، به محض رؤیت دود، به طرف درمیرود تا علت آن را کشف کند یا از دیگر افراد ساختمان بپرسد. اما اگر سه نفر در یک اتاق باشند و همین دود را ببینند، خیلی که زود دست به کار شوند ۶ دقیقه بعد از ورود دود است، و گاهی تا رؤیتشان از آنها گرفته نشود هیچ تکان نمیخورند. چرا؟ چون نفر اول میگوید: اگر این دود چیز خطرناکی بود، آن دو نفر واکنش نشان میدادند و چون آن دو نشستهاند لابد چیز خطرناکی نیست، غافل از اینکه آن دو نفر هم به دوتای دیگر نگاه میکنند و همین توجیه را میآورند. یعنی من به دلیل چیزی که در آن دو میبینم تشخیص خودم را تعطیل میکنم. غافل از اینکه دوتای دیگر هم همین فکر را میکنند. خوب، در این فرآیند ما از چه کسی تبعیت میکنیم؟ من از شما دو تا، دومی از ما دو تا، و سومی هم از دو تای اول، پس در واقع داریم از «هیچ کس» تبعیت میکنیم!
➖مصطفی ملکیان،زندگی اصیل و مطالبه دلیل
@mostafamalekian
🔴تعریفی از ایمان: ایمان عقیده ای است که از آن دست بر نمی داریم
🔹کسانی گفته اند ایمان عقیده است ولی نه هر عقیده ای،بلکه عقیده ای که از آن دست بر نمی داریم.اگر عقیده ای از این قسم داشتیم به آن می گویند ایمان.یعنی تاملی کنید و ببینید چه چیزهایی را حاضرید از آنها دست بردارید و چه چیزی را ممکن نیست از آن دست بردارید.آنهایی را که ممکن نیست از آن دست بردارید ایمان های شما هستند.
🔹سن شما اقتضا نمی کند که مرحوم علامه سید محمد فرزان(ره) را دیده باشید.ایشان واقعا از لحاظ علمی علامه بود اما این مهم نیست؛مهم جنبه تقدس و پاکی ایشان است.در جلد سوم کتاب از صبا تا نیما خواندم که نویسنده نقل می کند که در جلسه ای که بسیاری از اهل فکر و نظر بودند،شخصی پشت تریبون رفت و شروع کرد راجع به امام زمان تشکیک کردن،درباره طول عمر و چیزهای دیگر.مرحوم فرزان ابتدا سکوت کرد و بعد که دید آن آقا ادامه میدهد بلند شد و گفت:آقا!این یکی را از مردم نگیرید!مردم بدبختی های خودشان را با این مطلب که امام زمانی هست تشفی و تسلی میدهند.اگر این را از مردم بگیرید دیگر چیزی در عالم ندارند.
🔹یکی از عللی که گاه انسان دیگر حاضر نیست دست از عقیده ای بردارد این است که نا خودآگاه احساس می کند که با دست برداشتن از آن عقیده روانش از هم می پاشد.یعنی دست برنداشتن از این عقیده نوعی مکانیزم دفاعی روانی است.در واقع گاهی نیز ناآگاهانه است و انسان خود نمی تواند تجزیه و تحلیل کند و گویا ضمیر ناخودآگاه انسان القا میکند که اگر این عقیده از دست رفت تو دیگر به لحاظ روانی از هم می پاشی و گفته اند عقایدی از این دست ایمانیات شما هستند.بقیه را فقط می توان عقیده دانست نه ایمان.به عقیده ای که به هیچ وجهی از وجوه حاضر نیستید از آن دست بردارید،ایمان می گویند.
➖استاد ملکیان،ایمان و تعقل،صفحات 75 تا 77 با تلخیص
@mostafamalekian
🔹کسانی گفته اند ایمان عقیده است ولی نه هر عقیده ای،بلکه عقیده ای که از آن دست بر نمی داریم.اگر عقیده ای از این قسم داشتیم به آن می گویند ایمان.یعنی تاملی کنید و ببینید چه چیزهایی را حاضرید از آنها دست بردارید و چه چیزی را ممکن نیست از آن دست بردارید.آنهایی را که ممکن نیست از آن دست بردارید ایمان های شما هستند.
🔹سن شما اقتضا نمی کند که مرحوم علامه سید محمد فرزان(ره) را دیده باشید.ایشان واقعا از لحاظ علمی علامه بود اما این مهم نیست؛مهم جنبه تقدس و پاکی ایشان است.در جلد سوم کتاب از صبا تا نیما خواندم که نویسنده نقل می کند که در جلسه ای که بسیاری از اهل فکر و نظر بودند،شخصی پشت تریبون رفت و شروع کرد راجع به امام زمان تشکیک کردن،درباره طول عمر و چیزهای دیگر.مرحوم فرزان ابتدا سکوت کرد و بعد که دید آن آقا ادامه میدهد بلند شد و گفت:آقا!این یکی را از مردم نگیرید!مردم بدبختی های خودشان را با این مطلب که امام زمانی هست تشفی و تسلی میدهند.اگر این را از مردم بگیرید دیگر چیزی در عالم ندارند.
🔹یکی از عللی که گاه انسان دیگر حاضر نیست دست از عقیده ای بردارد این است که نا خودآگاه احساس می کند که با دست برداشتن از آن عقیده روانش از هم می پاشد.یعنی دست برنداشتن از این عقیده نوعی مکانیزم دفاعی روانی است.در واقع گاهی نیز ناآگاهانه است و انسان خود نمی تواند تجزیه و تحلیل کند و گویا ضمیر ناخودآگاه انسان القا میکند که اگر این عقیده از دست رفت تو دیگر به لحاظ روانی از هم می پاشی و گفته اند عقایدی از این دست ایمانیات شما هستند.بقیه را فقط می توان عقیده دانست نه ایمان.به عقیده ای که به هیچ وجهی از وجوه حاضر نیستید از آن دست بردارید،ایمان می گویند.
➖استاد ملکیان،ایمان و تعقل،صفحات 75 تا 77 با تلخیص
@mostafamalekian
🔴همنشین خود را لقمه بدانید
✍مصطفی ملکیان
🔹از خاصیت اُسمُزی(ظروف مرتبطه) روانشناختی نباید غافل شد.
خوبی کردن مسری و واگیردار است.
من زمانی در کنار جمعی در منزل علامه طباطبایی بودم. ایشان میگفتند:
آدم وقتی غذا می خورد، و لقمه ای را میجوید و بخش نرم شده و خرد شدهیِ آن را به پایین فرو میدهد و بخش سخت تر را بیشتر میجود، فکر میکند که همهیِ این ها را خود آگاهانه انجام میدهد، در صورتی که چنین نیست.
انسان لقمه ای را در دهان میگذارد و بعد به خود میآید و میبیند که در حال جویدن لقمهی بعدی است.
🔹علامه از این تعبیر برای توضیح رابطه ی دوستانه استفاده میکردند. ایشان میگفتند در رابطه ی دوستانه این چنین نیست که شما بگویید که من فضیلتهای خوبی مثل صداقت و وفای به عهد او را از او یاد میگیرم، اما تندخویی او را یاد نمیگیرم. انسان بعد از چند سال به خود می آید و می بیند که دست تکان دادن و حرف زدنمان هم شبیه به دوستمان شده است.
خود انسان ممکن است متوجه نشود که سخن گفتن و حرکاتش، شبیه به دوستش شده باشد، اما ناظران بیرونی، به خوبی درک می کنند.
🔹 در دوران کودکی و نوجوانی، در محله ی ما افرادی بودند که مشهور بودند به پاک و پاکیزه و مهذب بودن. من در زمانی که این ها را در کوچه و بازار می دیدم، سعی می کردم کمی مرتب تر عمل کنم و اعمالم را بیشتر تحت کنترل قرار دهم. من از این افراد نمی ترسیدم، اما یک شرمی در کار بود در برخورد با سایر افراد هم که معمولی بودم.
خوبی از انسان های خوب به بیرون نشت می کند و میزان این نشتی، بستگی به وسعت اخلاقی آن فرد دارد.
➖سخنرانی حکمت؛سال ۸۸
#دیدار_نیوز
@didarnews1| @didarnewsir
✍مصطفی ملکیان
🔹از خاصیت اُسمُزی(ظروف مرتبطه) روانشناختی نباید غافل شد.
خوبی کردن مسری و واگیردار است.
من زمانی در کنار جمعی در منزل علامه طباطبایی بودم. ایشان میگفتند:
آدم وقتی غذا می خورد، و لقمه ای را میجوید و بخش نرم شده و خرد شدهیِ آن را به پایین فرو میدهد و بخش سخت تر را بیشتر میجود، فکر میکند که همهیِ این ها را خود آگاهانه انجام میدهد، در صورتی که چنین نیست.
انسان لقمه ای را در دهان میگذارد و بعد به خود میآید و میبیند که در حال جویدن لقمهی بعدی است.
🔹علامه از این تعبیر برای توضیح رابطه ی دوستانه استفاده میکردند. ایشان میگفتند در رابطه ی دوستانه این چنین نیست که شما بگویید که من فضیلتهای خوبی مثل صداقت و وفای به عهد او را از او یاد میگیرم، اما تندخویی او را یاد نمیگیرم. انسان بعد از چند سال به خود می آید و می بیند که دست تکان دادن و حرف زدنمان هم شبیه به دوستمان شده است.
خود انسان ممکن است متوجه نشود که سخن گفتن و حرکاتش، شبیه به دوستش شده باشد، اما ناظران بیرونی، به خوبی درک می کنند.
🔹 در دوران کودکی و نوجوانی، در محله ی ما افرادی بودند که مشهور بودند به پاک و پاکیزه و مهذب بودن. من در زمانی که این ها را در کوچه و بازار می دیدم، سعی می کردم کمی مرتب تر عمل کنم و اعمالم را بیشتر تحت کنترل قرار دهم. من از این افراد نمی ترسیدم، اما یک شرمی در کار بود در برخورد با سایر افراد هم که معمولی بودم.
خوبی از انسان های خوب به بیرون نشت می کند و میزان این نشتی، بستگی به وسعت اخلاقی آن فرد دارد.
➖سخنرانی حکمت؛سال ۸۸
#دیدار_نیوز
@didarnews1| @didarnewsir
✔️ تفکیک فرآیند و فرآورده در قرآن
✍️ مصطفی ملکیان
🔹موردی که باز به خاطر این که قرآن به ترتیب نیست اشکال ایجاد می کند، تفکیک فرآیند و فرآورده است. تفکیک فرآیند و فرآورده در قرآن امکانپذیر نیست. مثلاً فرض کنید یک کارخانهدار ثروتمند کارگری را استخدام میکند. سال اول به او صد هزار تومان حقوق بدهد، سال دوم حقوقش را بکند دویست تومان، سال سوم بکند سیصد تومان و ... سال دهم یک میلیون. سال دهم کارخانهدار میمیرد و بچهها بر سر اینکه به این کارگر چه قدر حقوق بدهیم اختلاف نظر پیدا میکنند. بعضی از آنها میگویند آخرین امضای پدر نشان میدهد که پدر ماهی صد تومان حقوق میداده، بعضی از بچهها میگویند در پروندهها آمده که پدر ماهی یک میلیون تومان حقوق میداده به این کارگر هر سال هم بیشتر از سال قبل به این کارگر حقوق میداده، یعنی اگر امسال زنده بود به او یک میلیون و صد هزار تومان حقوق میداد و سال بعد یک میلیون و دویست و ... کدامیک از اینها وفادارترند؟ به نظر میآید این گروه دوم.
🔹فرقشان این است که اولیها حکم پدر را یک فرآورده و یا product و دومیها حکم پدر را یک فرآیند تلقی میکنند یا یک process. در قرآن از این نمونهها فراوان است نمونهاش حقوق زنان است. انگار سیری هست که حقوق زنان روز به روز بهتر شده، ممکن است کسی بگوید ما هم باید تلاش کنید که حقوق زنان را هر روز بهتر کنیم، ممکن هم هست کسی بگوید نه، آخرین حرفی که ایشان زدهاند ملاک است و نباید تغییری رخ بدهد و نظر ایشان را فرآورده میداند و نه فرآیند.
❇️ تحلیل فلسفی | صفحه 140
@mostafamalekian
✍️ مصطفی ملکیان
🔹موردی که باز به خاطر این که قرآن به ترتیب نیست اشکال ایجاد می کند، تفکیک فرآیند و فرآورده است. تفکیک فرآیند و فرآورده در قرآن امکانپذیر نیست. مثلاً فرض کنید یک کارخانهدار ثروتمند کارگری را استخدام میکند. سال اول به او صد هزار تومان حقوق بدهد، سال دوم حقوقش را بکند دویست تومان، سال سوم بکند سیصد تومان و ... سال دهم یک میلیون. سال دهم کارخانهدار میمیرد و بچهها بر سر اینکه به این کارگر چه قدر حقوق بدهیم اختلاف نظر پیدا میکنند. بعضی از آنها میگویند آخرین امضای پدر نشان میدهد که پدر ماهی صد تومان حقوق میداده، بعضی از بچهها میگویند در پروندهها آمده که پدر ماهی یک میلیون تومان حقوق میداده به این کارگر هر سال هم بیشتر از سال قبل به این کارگر حقوق میداده، یعنی اگر امسال زنده بود به او یک میلیون و صد هزار تومان حقوق میداد و سال بعد یک میلیون و دویست و ... کدامیک از اینها وفادارترند؟ به نظر میآید این گروه دوم.
🔹فرقشان این است که اولیها حکم پدر را یک فرآورده و یا product و دومیها حکم پدر را یک فرآیند تلقی میکنند یا یک process. در قرآن از این نمونهها فراوان است نمونهاش حقوق زنان است. انگار سیری هست که حقوق زنان روز به روز بهتر شده، ممکن است کسی بگوید ما هم باید تلاش کنید که حقوق زنان را هر روز بهتر کنیم، ممکن هم هست کسی بگوید نه، آخرین حرفی که ایشان زدهاند ملاک است و نباید تغییری رخ بدهد و نظر ایشان را فرآورده میداند و نه فرآیند.
❇️ تحلیل فلسفی | صفحه 140
@mostafamalekian
🔴 چرا فروید مرگ اندیشی را بیماری روانی می داند؟
✍مصطفی ملکیان
🔹فروید نخستین کسی بود که به صورت جدی مضمون مرگ را وارد روانشناسی کرد، اگرچه او خود، نگاه سلبی به مرگ داشت و معتقد بود که مرگ اندیشه ها، به دلیل بیماری روانی است که مرگ اندیشند و کسی که سلامت روانی دارد مرگ اندیش نخواهد بود –برعکس روانشناسانی که بعد از فروید آمدند و معتقد بودند که مرگ اندیشی نشانه ی سلامت روانی است- اما فروید برای اعتقاد خود دو دلیل داشت:
🔹اول: فروید معتقد بود که اندیشیدن درباره ی چیزی که تجربه اش نمی کنیم، معنا ندارد. اپیکور نخستین کسی بود که گفته بود ما مرگ را تجربه نمی کنیم و تا زمانی که در حال زیستنیم مرگ نیست و وقتی مرگ هست، زیستنی وجود نخواهد داشت و بنابراین موجود زنده ای نیست که مرگ را تجربه کند. ما آدمیان درد و رنج را تجربه میدکنیم چون درد و رنج در هنگام زیستنمان وجود دارد، اما مرگ را تجربه نمی کنیم چون وقتی مرده باشیم دیگر آگاهی و ذهن نداریم که مرگ را تجربه کنیم. ماجرای همان حکایت مولوی است از پشه ای که از دست باد به سلیمان شکایت برد و گفت که هرکجا هستم باد مرا پرتاب می کند و از دست باد امان ندارم. سلیمان هم در جوابش گفت قاضی عادل باید سخن شاکی و شاکی عنه را بشنود تا بتواند قضاوت کند. پشه گفت مشکل این است که من و باد اصلا نمی توانیم یکجا قرار بگیریم. داستان پشه و باد مثل داستان آدمی و مرگ است. تا آدمی هست مرگ نیست و وقتی مرگ هست دیگر آدمی نیست که آن را تجربه کند. آیا می شود به چیزی که نمی توان تجربه کرد فکر کرد؟ آیا وقتی ما به ثروت صد تریلیون دلاری نمیرسیم آیا درست است که به زمانی بیندیشیم که چنین ثروتی را خواهم داشت یا چنین اندیشه ای نشانه ی عدم سلامت روانی است؟
🔹دوم. دلیل دیگر فروید برای این ادعا که مرگ اندیشان سلامت روان ندارند کمی پیچیده است. فروید معتقد است چیزی که برای آن «زبان» وجود نداشته باشد هیچ وقت نسبت به آن آگاهی پیدا نمی شود. معتقد بود که وقتی ما تعبیر زبانی یک موضوع را به کار میبریم باید بتوانیم چیزی را در ذهنمان احضار کنیم. اما وقتی واژه ی مرگ را می شنویم چیزی درباره ی مرگ خودمان در ذهن ما احضار نمیشود. با شنیدن مرگ، مرگ همسایه به ذهن شما می آید نه مرگ خودتان. بنابراین فروید معتقد بود تعبیر زبانی «مرگِ من» تعبیر بی معنایی است و هیچ وقت آدمی نمی تواند درباره ی آن تصوری داشته باشد. فروید می گفت چیزی که در مرحله ی خودآگاه تصوری از آن نداریم هیچ وقت به ناخودآگاه ما هم نمی تواند راه پیدا کند، چون هرچیزی که بخواهد به ناخودآگاه راه پیدا کند حتما باید در خودآگاه حضور قبلی داشته باشد.
🔹فروید به این دو دلیل معتقد بود که مرگ اندیشی امری بیمارگونه است. اما چرا به رغم این، انسانها این مقدار مرگ اندیش اند؟ فروید میگفت مرگ اندیشی صورت مبدل یک ترس دیگر است. معتقد بود ترس دیگری وجود دارد و روان درمانگر باید ترس دیگر فرد را کشف کند و وقتی آن ترس را کشف کند دیگر ترس از مرگ و اندیشیدن به مرگ در آدمی از بین میرود.
🔹فروید برای آن ترس دیگر دو تعبیر به کار می برد (که یکی از آنها را باید کاملا فرویدی باشید تا بپذیرید و دیگری را می توانید فرویدی نباشید اما بپذیرید).او می گفت انسانها ترس از اختگی و عقیم شدگی دارند و از آن به ترس از مرگ تعبیر می کنند - این تعبیر را من که فرویدی نیستم نمی توانم بپذیرم.
🔹 تعبیر دوم فروید هم این بود که می گفت هر انسانی که ترس از مرگ و یا مرگ اندیشی دارد، در واقع ترس از عدم امنیت دارد یا به عدم امنیت می اندیشد و من به عنوان رواندرمانگرِ روانکاو باید بفهمم که فرد از چه چیزی احساس ناامنی میکند. اگر چیزی که به فرد احساس عدم امنیت می دهد برای او مکشوف شد، احساس عدم امنیت از بین می رود و وقتی احساس عدم امنیت از بین رفت دیگر آن فرد نه مرگ اندیشی دارد و نه مرگ هراسی. از این نظر فروید معتقد است که فرد مرگ اندیش و مرگ هراس سلامت روانی ندارد. آن طور که ارنست جونز زندگی نامه نویس فروید گفته، همیشه وقتی فروید با یک انسان مرگ اندیش و مرگ هراس روبه رو می شد بلافاصله سراغ این مسئله می رفت که بفهمد آن فرد از چه چیزی احساس عدم امنیت می کند. اما نکته ی جالب این است که به شهادت زندگینامه نویس فروید او در پانزده سال آخر عمر خود، مرگ اندیش شده بود و مدام اندیشه ی مرگ در ذهنش خلجان می کرد.
➖اضطراب مرگ
@mostafamalekian
✍مصطفی ملکیان
🔹فروید نخستین کسی بود که به صورت جدی مضمون مرگ را وارد روانشناسی کرد، اگرچه او خود، نگاه سلبی به مرگ داشت و معتقد بود که مرگ اندیشه ها، به دلیل بیماری روانی است که مرگ اندیشند و کسی که سلامت روانی دارد مرگ اندیش نخواهد بود –برعکس روانشناسانی که بعد از فروید آمدند و معتقد بودند که مرگ اندیشی نشانه ی سلامت روانی است- اما فروید برای اعتقاد خود دو دلیل داشت:
🔹اول: فروید معتقد بود که اندیشیدن درباره ی چیزی که تجربه اش نمی کنیم، معنا ندارد. اپیکور نخستین کسی بود که گفته بود ما مرگ را تجربه نمی کنیم و تا زمانی که در حال زیستنیم مرگ نیست و وقتی مرگ هست، زیستنی وجود نخواهد داشت و بنابراین موجود زنده ای نیست که مرگ را تجربه کند. ما آدمیان درد و رنج را تجربه میدکنیم چون درد و رنج در هنگام زیستنمان وجود دارد، اما مرگ را تجربه نمی کنیم چون وقتی مرده باشیم دیگر آگاهی و ذهن نداریم که مرگ را تجربه کنیم. ماجرای همان حکایت مولوی است از پشه ای که از دست باد به سلیمان شکایت برد و گفت که هرکجا هستم باد مرا پرتاب می کند و از دست باد امان ندارم. سلیمان هم در جوابش گفت قاضی عادل باید سخن شاکی و شاکی عنه را بشنود تا بتواند قضاوت کند. پشه گفت مشکل این است که من و باد اصلا نمی توانیم یکجا قرار بگیریم. داستان پشه و باد مثل داستان آدمی و مرگ است. تا آدمی هست مرگ نیست و وقتی مرگ هست دیگر آدمی نیست که آن را تجربه کند. آیا می شود به چیزی که نمی توان تجربه کرد فکر کرد؟ آیا وقتی ما به ثروت صد تریلیون دلاری نمیرسیم آیا درست است که به زمانی بیندیشیم که چنین ثروتی را خواهم داشت یا چنین اندیشه ای نشانه ی عدم سلامت روانی است؟
🔹دوم. دلیل دیگر فروید برای این ادعا که مرگ اندیشان سلامت روان ندارند کمی پیچیده است. فروید معتقد است چیزی که برای آن «زبان» وجود نداشته باشد هیچ وقت نسبت به آن آگاهی پیدا نمی شود. معتقد بود که وقتی ما تعبیر زبانی یک موضوع را به کار میبریم باید بتوانیم چیزی را در ذهنمان احضار کنیم. اما وقتی واژه ی مرگ را می شنویم چیزی درباره ی مرگ خودمان در ذهن ما احضار نمیشود. با شنیدن مرگ، مرگ همسایه به ذهن شما می آید نه مرگ خودتان. بنابراین فروید معتقد بود تعبیر زبانی «مرگِ من» تعبیر بی معنایی است و هیچ وقت آدمی نمی تواند درباره ی آن تصوری داشته باشد. فروید می گفت چیزی که در مرحله ی خودآگاه تصوری از آن نداریم هیچ وقت به ناخودآگاه ما هم نمی تواند راه پیدا کند، چون هرچیزی که بخواهد به ناخودآگاه راه پیدا کند حتما باید در خودآگاه حضور قبلی داشته باشد.
🔹فروید به این دو دلیل معتقد بود که مرگ اندیشی امری بیمارگونه است. اما چرا به رغم این، انسانها این مقدار مرگ اندیش اند؟ فروید میگفت مرگ اندیشی صورت مبدل یک ترس دیگر است. معتقد بود ترس دیگری وجود دارد و روان درمانگر باید ترس دیگر فرد را کشف کند و وقتی آن ترس را کشف کند دیگر ترس از مرگ و اندیشیدن به مرگ در آدمی از بین میرود.
🔹فروید برای آن ترس دیگر دو تعبیر به کار می برد (که یکی از آنها را باید کاملا فرویدی باشید تا بپذیرید و دیگری را می توانید فرویدی نباشید اما بپذیرید).او می گفت انسانها ترس از اختگی و عقیم شدگی دارند و از آن به ترس از مرگ تعبیر می کنند - این تعبیر را من که فرویدی نیستم نمی توانم بپذیرم.
🔹 تعبیر دوم فروید هم این بود که می گفت هر انسانی که ترس از مرگ و یا مرگ اندیشی دارد، در واقع ترس از عدم امنیت دارد یا به عدم امنیت می اندیشد و من به عنوان رواندرمانگرِ روانکاو باید بفهمم که فرد از چه چیزی احساس ناامنی میکند. اگر چیزی که به فرد احساس عدم امنیت می دهد برای او مکشوف شد، احساس عدم امنیت از بین می رود و وقتی احساس عدم امنیت از بین رفت دیگر آن فرد نه مرگ اندیشی دارد و نه مرگ هراسی. از این نظر فروید معتقد است که فرد مرگ اندیش و مرگ هراس سلامت روانی ندارد. آن طور که ارنست جونز زندگی نامه نویس فروید گفته، همیشه وقتی فروید با یک انسان مرگ اندیش و مرگ هراس روبه رو می شد بلافاصله سراغ این مسئله می رفت که بفهمد آن فرد از چه چیزی احساس عدم امنیت می کند. اما نکته ی جالب این است که به شهادت زندگینامه نویس فروید او در پانزده سال آخر عمر خود، مرگ اندیش شده بود و مدام اندیشه ی مرگ در ذهنش خلجان می کرد.
➖اضطراب مرگ
@mostafamalekian
✔️گل نیلوفر در آیین هندو
✍️ مصطفی ملکیان
🔹در آیین هندو شما وقتی وارد معبد می شوید، بهتر است همراه خود گل نیلوفر داشته باشید. رادا کریشنان در تفسیری که بر اوپانیشادها نوشته است، می گوید این عمل یک نوع صحبت کردن با خداست. به این بیان که نیلوفر گلی است که در آب های متعفّن و بدبو رشد می کند ولی بسیار زیباست. افراد با این عمل می گویند خدایا تو همانی که می تواند از منجلاب طبیعت چنین موجود زیبایی بیافریند، من هم در منجاب جامعه و زندگی گرفتار آمده ام و آمده ام تا مرا هم زیبا کنی و این با تصور خاصی از خدا،نوعی سخن گفتن با اوست.
❇️معنای زندگی | صفحه 55
@mostafamalekian
✍️ مصطفی ملکیان
🔹در آیین هندو شما وقتی وارد معبد می شوید، بهتر است همراه خود گل نیلوفر داشته باشید. رادا کریشنان در تفسیری که بر اوپانیشادها نوشته است، می گوید این عمل یک نوع صحبت کردن با خداست. به این بیان که نیلوفر گلی است که در آب های متعفّن و بدبو رشد می کند ولی بسیار زیباست. افراد با این عمل می گویند خدایا تو همانی که می تواند از منجلاب طبیعت چنین موجود زیبایی بیافریند، من هم در منجاب جامعه و زندگی گرفتار آمده ام و آمده ام تا مرا هم زیبا کنی و این با تصور خاصی از خدا،نوعی سخن گفتن با اوست.
❇️معنای زندگی | صفحه 55
@mostafamalekian
🔴چرا ما مردم ایران حالمان بد است؟
✍️مصطفی ملکیان
🔹اگر ما در ایران کنونی الان حالمان اینقدر بد است به خاطر این است که این ۴ تا را (خوشی، آزادی، برابری، عدالت)، هیچکدامشان را نداریم.
🔹هیچکدامشان را نداریم به لحاظ خوشی که خب اصلا کاریکاتور بدون شرح باید بگوییم دیگر. دیدید یک کاریکاتورهایی میکشند در کتابها بعد زیرش مینویسند بدون شرح، یعنی اینقدر این کاریکاتور واضح است که ما نباید زیرش یک عبارت هم بنویسیم. خب خوشی ما که این است.
عدالت هم که خودتان میبینید آزادی هم ، همه اش را خودتان میبینید دیگر من چه بگویم برابری هم که همینطور، اما مطلب بر سر این است که کدام یک از اینها مهمتر است؟ کدام یک از اینها مهمتر است؟ اینجاست که میخواهم یک نکته ای را بگویم.
🔹اگر من رهبر یک کشور باشم، رئیس جمهور یک کشور باشم نخست وزیر یک کشور باشم، خلاصه از سردمداران یک کشور باشم، شکی نیست که باید خوشی شهروندان در درجه اول برایم مهم باشد.خوشی چرا ؟ چون خوشی شهروندان نیازهای فیزیولوژیک و بیولوژیک را فراهم میکند که اینها در قاعده هرم نیازها قرار میگیرند. در قاعده مخروط. یعنی یک شهروند انتظارش، توقعش از کسانی که کشور را اداره میکنند این است که اول خوراک، نوشاک، پوشاک، مسکن، سوخت، استراحت، خواب، فراغت و تفرج را که نیازهای بیولوژیک و فیزیولوژیک ما هستند را فراهم بکند. اول اینها، بعد باید برود سراغ خواسته های دیگر، چون آن خواسته ها جنبه فیزیولوژیک شان کمتر است، جنبه بیولوژیک شان کمتر است.
🔹بنابراین نمیتوانند رجال سیاسی به بهانه اینکه ما داریم یک چیز دیگری فراهم میکنیم این قسمتها را مغفول قرار بدهند و بگویند بله، شما گرسنه هستید، ولی ما داریم یک چیز دیگری فراهم میکنیم. من بارها از این مثال استقاده کردم که در دوران حکومت موسولینی در ایتالیا یک خبرنگار انگلیسی آمد ۸ ماه در ایتالیا میگشت بعد از ۸ ماه یک مصاحبه ای کرد با موسولینی. گفت جناب موسولینی شما گفته اید که ایتالیا دوران شکوفایی را دارد میگذراند، من رفتم در کارخانه ها، در مزارع، رفتم در شهر، در روستا هر جا رفتم دیدم همه مردم پژمرده، افسرده، گرسنه، دستخوش بیماری و اغلب شان بی سوادند. شما گفته اید ایتالیا در حال شکوفایی است. بعد موسولینی همان چیزی را گفت که بعد به بقیه هم یاد داد گفت من گفتم ایتالیا در حال شکوفایی است شما وضع ایتالیایی ها را میگویید. ایتالیا غیر از ایتالیایی هاست، ایتالیا در حال شکوفایی است، ولو تمام ایتالیایی ها هم پژمرده و افسرده و فرسوده و ناخوش اند. یعنی یک چیز موهومی به نام ایتالیا وجود دارد که درسته که مردم ایتالیا خیلی وضعشان خراب است، این همان چیزی است که الان گفتیم که ما در قدرت، شوکت، حکمت در همه چیز ما داریم ترکتازی میکنیم، چهار نعل میرویم، اما مردم مان این هستند که شما میبینید و همه اش همین است.
🔹هر چه بر وزن «فعلت» است اینها را میآورند قدرت، حشمت، شوکت، حکمت، همه چی داریم، اقتدار داریم و همه چیز داریم اما مردم مان اینجوری اند. بنابراین میخواهم این را عرض بکنم که وقتی سؤال بکنیم که از میان این ۴ تا آرمان میگوییم کدامشان مهمتر است میگوییم اگر این سوال را مخاطب تو رجال سیاسی اند، رجال سیاسی اول باید خوشی فراهم کنند، چون اگر خوشی فراهم نشد آنهایی که متعالی تر از اینها هستند و معنوی تر از اینها هستند هیچ وقت فراهم نمی شود.
🔹این را ما از قدیم هم میدانستیم، عواممان هم میدانستند در ضرب المثل هایمان هم هست که شکم گرسنه ایمان ندارد. واقعا هم همین است. گرسنگی نکشیدی تا عاشقی یادت برود. چون عشق یک مقدار بالاتر از گرسنگی است، یک مقدار جنبه فیزیولوژیک اش کمتر است، بنابراین وقتی من گرسنگی بکشم،عاشقی هم یادم میرود.
➖سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است، خانه آشنا
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹اگر ما در ایران کنونی الان حالمان اینقدر بد است به خاطر این است که این ۴ تا را (خوشی، آزادی، برابری، عدالت)، هیچکدامشان را نداریم.
🔹هیچکدامشان را نداریم به لحاظ خوشی که خب اصلا کاریکاتور بدون شرح باید بگوییم دیگر. دیدید یک کاریکاتورهایی میکشند در کتابها بعد زیرش مینویسند بدون شرح، یعنی اینقدر این کاریکاتور واضح است که ما نباید زیرش یک عبارت هم بنویسیم. خب خوشی ما که این است.
عدالت هم که خودتان میبینید آزادی هم ، همه اش را خودتان میبینید دیگر من چه بگویم برابری هم که همینطور، اما مطلب بر سر این است که کدام یک از اینها مهمتر است؟ کدام یک از اینها مهمتر است؟ اینجاست که میخواهم یک نکته ای را بگویم.
🔹اگر من رهبر یک کشور باشم، رئیس جمهور یک کشور باشم نخست وزیر یک کشور باشم، خلاصه از سردمداران یک کشور باشم، شکی نیست که باید خوشی شهروندان در درجه اول برایم مهم باشد.خوشی چرا ؟ چون خوشی شهروندان نیازهای فیزیولوژیک و بیولوژیک را فراهم میکند که اینها در قاعده هرم نیازها قرار میگیرند. در قاعده مخروط. یعنی یک شهروند انتظارش، توقعش از کسانی که کشور را اداره میکنند این است که اول خوراک، نوشاک، پوشاک، مسکن، سوخت، استراحت، خواب، فراغت و تفرج را که نیازهای بیولوژیک و فیزیولوژیک ما هستند را فراهم بکند. اول اینها، بعد باید برود سراغ خواسته های دیگر، چون آن خواسته ها جنبه فیزیولوژیک شان کمتر است، جنبه بیولوژیک شان کمتر است.
🔹بنابراین نمیتوانند رجال سیاسی به بهانه اینکه ما داریم یک چیز دیگری فراهم میکنیم این قسمتها را مغفول قرار بدهند و بگویند بله، شما گرسنه هستید، ولی ما داریم یک چیز دیگری فراهم میکنیم. من بارها از این مثال استقاده کردم که در دوران حکومت موسولینی در ایتالیا یک خبرنگار انگلیسی آمد ۸ ماه در ایتالیا میگشت بعد از ۸ ماه یک مصاحبه ای کرد با موسولینی. گفت جناب موسولینی شما گفته اید که ایتالیا دوران شکوفایی را دارد میگذراند، من رفتم در کارخانه ها، در مزارع، رفتم در شهر، در روستا هر جا رفتم دیدم همه مردم پژمرده، افسرده، گرسنه، دستخوش بیماری و اغلب شان بی سوادند. شما گفته اید ایتالیا در حال شکوفایی است. بعد موسولینی همان چیزی را گفت که بعد به بقیه هم یاد داد گفت من گفتم ایتالیا در حال شکوفایی است شما وضع ایتالیایی ها را میگویید. ایتالیا غیر از ایتالیایی هاست، ایتالیا در حال شکوفایی است، ولو تمام ایتالیایی ها هم پژمرده و افسرده و فرسوده و ناخوش اند. یعنی یک چیز موهومی به نام ایتالیا وجود دارد که درسته که مردم ایتالیا خیلی وضعشان خراب است، این همان چیزی است که الان گفتیم که ما در قدرت، شوکت، حکمت در همه چیز ما داریم ترکتازی میکنیم، چهار نعل میرویم، اما مردم مان این هستند که شما میبینید و همه اش همین است.
🔹هر چه بر وزن «فعلت» است اینها را میآورند قدرت، حشمت، شوکت، حکمت، همه چی داریم، اقتدار داریم و همه چیز داریم اما مردم مان اینجوری اند. بنابراین میخواهم این را عرض بکنم که وقتی سؤال بکنیم که از میان این ۴ تا آرمان میگوییم کدامشان مهمتر است میگوییم اگر این سوال را مخاطب تو رجال سیاسی اند، رجال سیاسی اول باید خوشی فراهم کنند، چون اگر خوشی فراهم نشد آنهایی که متعالی تر از اینها هستند و معنوی تر از اینها هستند هیچ وقت فراهم نمی شود.
🔹این را ما از قدیم هم میدانستیم، عواممان هم میدانستند در ضرب المثل هایمان هم هست که شکم گرسنه ایمان ندارد. واقعا هم همین است. گرسنگی نکشیدی تا عاشقی یادت برود. چون عشق یک مقدار بالاتر از گرسنگی است، یک مقدار جنبه فیزیولوژیک اش کمتر است، بنابراین وقتی من گرسنگی بکشم،عاشقی هم یادم میرود.
➖سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است، خانه آشنا
@mostafamalekian