This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو را من خواب میبينم
و تو چون گياهی
كه در تاريكی قلمه میزند
خوابام را كامل میكنی
و صبح
وقتی دوباره طلوع میكنی
فردِ ديگری خواهی بود
اما هنوز
چيزی از شب در تو باقی مانده است
از آن بود و نبود جایی كه
ما خويش را يافتهايم...
#پابلو_نرودا
@zemesstaaan
و تو چون گياهی
كه در تاريكی قلمه میزند
خوابام را كامل میكنی
و صبح
وقتی دوباره طلوع میكنی
فردِ ديگری خواهی بود
اما هنوز
چيزی از شب در تو باقی مانده است
از آن بود و نبود جایی كه
ما خويش را يافتهايم...
#پابلو_نرودا
@zemesstaaan
من آن درختِ زمستانی،
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم.
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم.
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم.
#نادر_نادرپور
@zemesstaaan
بر آستانِ بهارانم
که جز به طعنه نمیخندد،
شکوفه بر تنِ عریانم.
زِ نوشخندِ سحرگاهان،
خبر چگونه توانم داشت
منی که در شبِ بی پایان،
گواهِ گریهی بارانم.
غلامِ همّتِ خورشیدم،
که چون دریچه فرو بندد
نه از هراسِ من اندیشد،
نه از سیاهیِ زندانم
کجاست بادِ سحرگاهان؟
که در صفای پس از باران
کند به یادِ تو، ای ایران!
به بوی خاکِ تو مهمانم.
#نادر_نادرپور
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من فکر میکنم هر آنکس که قصد دارد این دنیا را برای همهی آدمها جای بهتری کند، یک قهرمان است.
#مایا_آنجلو
#ای_شرقی_غمگین
@zemesstaaan
#مایا_آنجلو
#ای_شرقی_غمگین
@zemesstaaan
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
#سهراب_سپهری
@zemesstaaan
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
#سهراب_سپهری
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیدار شو ای دیده..که ایمن نتوان بود...
زین سیل دمادم که درین منزل خواب است...
سبز است در و دشت..؛ بیا تا نگذاریم...
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است!
#حافظ
@zemesstaaan
زین سیل دمادم که درین منزل خواب است...
سبز است در و دشت..؛ بیا تا نگذاریم...
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است!
#حافظ
@zemesstaaan
دریافتم که سعادت زمینی به قد و قامت انسان دوخته شده است. سعادت پرندهای نادر نیست که گاهی در آسمانش بجوییم و زمانی در ذهنمان. سعادت پرندهای دستآموز است که در حیاط خانههایمان یافت میشود.
📕 گزارش به خاک یونان
✍🏽 #نيكوس_كازانتزاكيس
@zemesstaaan
📕 گزارش به خاک یونان
✍🏽 #نيكوس_كازانتزاكيس
@zemesstaaan
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم،
برای برفی که آب میشود دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
برای اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت،
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت
دوست میدارم ...
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم!
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونهی زرين آفتاب گردان
برای بنفشی ِ بنفشهها دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که نديدهام دوست میدارم!
تورا برای لبخند ِ تلخ ِ لحظهها،
پرواز ِ شيرين ِ خاطرهها دوست میدارم!
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم ديد،
دوست میدارم ...
اندازهی قطرات باران ، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم!
تو را به اندازهی خودت ، اندازهی آن قلب پاکت دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کساني که نمیشناختهام ...دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزيستهام ...دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم!
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم،
دوست میدارم ...
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ گستردهی بیکران
و برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
برای خاطر ِ برفی که آب میشود،
برای خاطر ِ نخستین گلها
برای خاطر ِ جانوران ِ پاکی که آدمی نمیرمانَدشان،
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم!
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم!
بی تو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان ِ گذشته و امروز.
از جدار ِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم،
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر ِ فرزانگیات که از آن ِ من نیست
تو را برای خاطر ِ سلامت
بهرغم ِ همه آن چیزها که بهجز وهمی نیست دوست می دارم!
برای خاطر ِ این قلب ِ جاودانی که بازش نمیپندارم.
تو میپنداری که شَکّی، حال آن که بهجز دلیل نیستی.
#پل_الوار
@zemesstaaan
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم،
برای برفی که آب میشود دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
برای اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت،
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت
دوست میدارم ...
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم!
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونهی زرين آفتاب گردان
برای بنفشی ِ بنفشهها دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که نديدهام دوست میدارم!
تورا برای لبخند ِ تلخ ِ لحظهها،
پرواز ِ شيرين ِ خاطرهها دوست میدارم!
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم ديد،
دوست میدارم ...
اندازهی قطرات باران ، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم!
تو را به اندازهی خودت ، اندازهی آن قلب پاکت دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کساني که نمیشناختهام ...دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزيستهام ...دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم!
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم،
دوست میدارم ...
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ گستردهی بیکران
و برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
برای خاطر ِ برفی که آب میشود،
برای خاطر ِ نخستین گلها
برای خاطر ِ جانوران ِ پاکی که آدمی نمیرمانَدشان،
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم!
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم!
بی تو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان ِ گذشته و امروز.
از جدار ِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم،
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر ِ فرزانگیات که از آن ِ من نیست
تو را برای خاطر ِ سلامت
بهرغم ِ همه آن چیزها که بهجز وهمی نیست دوست می دارم!
برای خاطر ِ این قلب ِ جاودانی که بازش نمیپندارم.
تو میپنداری که شَکّی، حال آن که بهجز دلیل نیستی.
#پل_الوار
@zemesstaaan
ای سروِ نازِ حُسن که خوش میروی به ناز
عُشّاق را به نازِ تو هر لحظه صد نیاز
فرخنده باد طلعتِ خوبت که در ازل
بُبْریدهاند بر قدِ سَرْوَت قبایِ ناز
آن را که بویِ عَنبر زلفِ تو آرزوست
چون عود گو بر آتشِ سودا بسوز و ساز
پروانه را ز شمع بُوَد سوزِ دل، ولی
بی شمعِ عارضِ تو دلم را بُوَد گداز
صوفی که بی تو توبه ز مِی کرده بود، دوش
بِشْکَست عهد، چون درِ میخانه دید باز
از طعنهٔ رقیب نگردد عیارِ من
چون زر اگر بَرَند مرا درِ دهانِ گاز
دل کز طوافِ کعبهٔ کویت وقوف یافت
از شوقِ آن حریم ندارد سرِ حجاز
هر دَم به خونِ دیده چه حاجت وضو؟ چو نیست
بی طاقِ ابروی تو نمازِ مرا جواز
چون باده باز بر سرِ خُم رفت کف زنان
حافظ که دوش از لبِ ساقی شَنید راز
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۶۰
@zemesstaaan
عُشّاق را به نازِ تو هر لحظه صد نیاز
فرخنده باد طلعتِ خوبت که در ازل
بُبْریدهاند بر قدِ سَرْوَت قبایِ ناز
آن را که بویِ عَنبر زلفِ تو آرزوست
چون عود گو بر آتشِ سودا بسوز و ساز
پروانه را ز شمع بُوَد سوزِ دل، ولی
بی شمعِ عارضِ تو دلم را بُوَد گداز
صوفی که بی تو توبه ز مِی کرده بود، دوش
بِشْکَست عهد، چون درِ میخانه دید باز
از طعنهٔ رقیب نگردد عیارِ من
چون زر اگر بَرَند مرا درِ دهانِ گاز
دل کز طوافِ کعبهٔ کویت وقوف یافت
از شوقِ آن حریم ندارد سرِ حجاز
هر دَم به خونِ دیده چه حاجت وضو؟ چو نیست
بی طاقِ ابروی تو نمازِ مرا جواز
چون باده باز بر سرِ خُم رفت کف زنان
حافظ که دوش از لبِ ساقی شَنید راز
#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۶۰
@zemesstaaan
اگر بتوانم
دلی را از شکستن باز دارم
بیهوده نزیستهام.
اگر بتوانم رنجی را بکاهم
یا دردی را مرهم نهم
یا مرغکی رنجور را
به آشیانه باز آورم
حاشا حاشا، که بیهوده نزیستهام.
#امیلی_دیکنسون
@zemesstaaam
دلی را از شکستن باز دارم
بیهوده نزیستهام.
اگر بتوانم رنجی را بکاهم
یا دردی را مرهم نهم
یا مرغکی رنجور را
به آشیانه باز آورم
حاشا حاشا، که بیهوده نزیستهام.
#امیلی_دیکنسون
@zemesstaaam
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان
شاخه همخون جدا مانده من !
#هوشنگ_ابتهاج
@zemesstaaan
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان
شاخه همخون جدا مانده من !
#هوشنگ_ابتهاج
@zemesstaaan
ای عشقِ ناگوار
ای بنفشهیِ دیهیمِ خار بر تارک،
در بیشهزارِ پر از خارِ اشتیاق
ای نیزهیِ غمان
ای گُلجامِ خشم
چه سان و از کدام جاده فراز آمد که سیطره یابی به جانِ من،
چرا تو از ناگاه آتشِ دردناکِ خویش پاشیدی
بر برگهایِ سردِ گذرگاهِ من
چه کسی راه را به تو اشارت داد
چه گُلی، کدام صخره، چه دودی، رهنمونِ تو تا کُنامم شد
چون شبِ هولناک به لرزه درآمد
سپیدهدمان، پیمانههایِ خود، لبریزِ از شراب ساخت
و آفتابِ آسمانِ آبی فام، حضورِ خویش اعلان کرد
و آنگاه عشقِ سنگدل، مرا یکباره در حصارِ خویش فرو برد
به زخمِ خار و شمشیر، زخمه بر من زد
و راهِ سوزانی در قعرِ قلبِ من فرا بگشود...
پابلو نرودا|ترجمه: فواد نظیری
@zemesstaaan
ای بنفشهیِ دیهیمِ خار بر تارک،
در بیشهزارِ پر از خارِ اشتیاق
ای نیزهیِ غمان
ای گُلجامِ خشم
چه سان و از کدام جاده فراز آمد که سیطره یابی به جانِ من،
چرا تو از ناگاه آتشِ دردناکِ خویش پاشیدی
بر برگهایِ سردِ گذرگاهِ من
چه کسی راه را به تو اشارت داد
چه گُلی، کدام صخره، چه دودی، رهنمونِ تو تا کُنامم شد
چون شبِ هولناک به لرزه درآمد
سپیدهدمان، پیمانههایِ خود، لبریزِ از شراب ساخت
و آفتابِ آسمانِ آبی فام، حضورِ خویش اعلان کرد
و آنگاه عشقِ سنگدل، مرا یکباره در حصارِ خویش فرو برد
به زخمِ خار و شمشیر، زخمه بر من زد
و راهِ سوزانی در قعرِ قلبِ من فرا بگشود...
پابلو نرودا|ترجمه: فواد نظیری
@zemesstaaan
ای عشق! همّتی کن ، رنجم به سر بَر ای عشق!
از پا نشسته داری، دستی بر آور ای عشق!
پیریّ و هم تو دانی، آن جادوی جوانی
آری تو هم قدیمی، هم نا مکرّر ای عشق!
ما خسته ایم و تشنه، تو سایه ای و چشمه
باغی پس از بیابان ــ باغ مشجّر ــ ای عشق
بحر تحیّرم تو ،اوج تفکّرم تو
عین تصوّرم تو، از ذات برتر ای عشق!
دستت اگر نگیرم، غم میکشد به زیرم
مپسند از او ، اسیرم ، گرد دلاور ای عشق!
منصور راستینم ،جانم در آستینم
بستان و کن چنینم ،در عشق باور ای عشق!
خامم هنوز از اینسان، هان! کورهات بتابان
وز هستی ام بسوزان ،هم خشک و هم تر ای عشق!
ای شعله ی مدامم ،در خرمن تمامم
وز تو زده کلامم ، آتش به دفتر ای عشق!
از منّت تو بسیار ،دارم به دوش خود بار
شمشیر خود فرود آر ،یک بار دیگر ای عشق!
📝 حسین منزوی
@zemesstaaan
از پا نشسته داری، دستی بر آور ای عشق!
پیریّ و هم تو دانی، آن جادوی جوانی
آری تو هم قدیمی، هم نا مکرّر ای عشق!
ما خسته ایم و تشنه، تو سایه ای و چشمه
باغی پس از بیابان ــ باغ مشجّر ــ ای عشق
بحر تحیّرم تو ،اوج تفکّرم تو
عین تصوّرم تو، از ذات برتر ای عشق!
دستت اگر نگیرم، غم میکشد به زیرم
مپسند از او ، اسیرم ، گرد دلاور ای عشق!
منصور راستینم ،جانم در آستینم
بستان و کن چنینم ،در عشق باور ای عشق!
خامم هنوز از اینسان، هان! کورهات بتابان
وز هستی ام بسوزان ،هم خشک و هم تر ای عشق!
ای شعله ی مدامم ،در خرمن تمامم
وز تو زده کلامم ، آتش به دفتر ای عشق!
از منّت تو بسیار ،دارم به دوش خود بار
شمشیر خود فرود آر ،یک بار دیگر ای عشق!
📝 حسین منزوی
@zemesstaaan
مرغ خوشخوان
شجریان و گروه شهناز
"مرغ خوشخوان"
در دستگاه شور
آهنگ و آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
تنظیم: استاد #مجید_درخشانی
#گروه_شهناز
غزل: حضرت #حافظ
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبهی احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور...
@zemesstaaan
در دستگاه شور
آهنگ و آواز: استاد #محمدرضا_شجریان
تنظیم: استاد #مجید_درخشانی
#گروه_شهناز
غزل: حضرت #حافظ
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبهی احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور...
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی یک رنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
#حافظ
#علی_قمصری
@zemesstaaan
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
#حافظ
#علی_قمصری
@zemesstaaan