داستان «مجازی» ما و «پارلمان مجازی»
در شکستهبازار افغانستان ستمدیدهتر از سیاست چیزی نیافتم. این کالای پرارزش و بنیانساز بیشتر اوقات به دست نااهلان افتاده و بنیانبرافکن شده است.
مثلا همین موضوع پارلمان را شما ببینید؛ من هر چه اندیشیدم به معنا و کارکرد «پارلمان مجازی» در افغانستانِ حاضر پی نبردم. پارلمانش واضح است و مجازیاش هم، اما وقتی این دو واژه با هم ترکیب میشوند، فهم آن حداقل در شرایط حاضر کشور برای من دشوار میشود.
مثلاً یکی از وظایف اصلی پارلمان نظارت بر قوهٔ اجرائیه است و همچنین صیانت از قانون اساسی. به گونهٔ سوال اگر فلان مادهٔ قانون اساسی در شرایط حاضر نقض شود، اینان چه موقفی میگیرند؟ یا اگر فلان وزیر خطایی کند که مستوجب استیضاح یا استجواب باشد، چگونه باید به پارلمان مجازی پاسخ بگوید؟ و یا اگر به حقِ یکی از موکلین ظلمی روا داشته شود، وکیل محترم چگونه به داد موکل خود میرسد؟ در مورد نقض مسایلی چون شکل پرچم و سرود ملی و حقوق زنان که در قانون اساسی کشور (که پارلمان به اساس آن به خود مشروعیت میدهد)صراحت وجود دارد، کار نتیجهبخش پارلمان مجازی چیست؟ از رسیدگی به موافقتنامهای که قرار است بین افغانستان و قطر امضا شود میگذریم.
ولی واقعا جزئیترین کارکرد پارلمان مجازی چیست؟
با احترامی که به برخی وکلای خوب ما دارم، اما همیشه جایگاه نهادی به نام پارلمان به عنوان یکی از قوای سهگانهٔ مؤثر دولت برایم مبهم بوده است. نهادی که نشستهای «حضوری»اش نتوانست به نهادینهشدن دموکراسی، به ساماندهی سیاسی-حقوقی و به پیشرفت کشور منتج شود، آیا به شکل مجازی میتواند مفید باشد؟
من فکر میکنم اگر بپذیریم که حتی یک دموکراسی نیمبند در افغانستان وجود داشت که با آمدن طالبان مُرد، پارلمان مجازی به مثابهٔ ریختن یک سطل پر از زباله بر قبر دموکراسی مرحوم افغانستان است.
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
در شکستهبازار افغانستان ستمدیدهتر از سیاست چیزی نیافتم. این کالای پرارزش و بنیانساز بیشتر اوقات به دست نااهلان افتاده و بنیانبرافکن شده است.
مثلا همین موضوع پارلمان را شما ببینید؛ من هر چه اندیشیدم به معنا و کارکرد «پارلمان مجازی» در افغانستانِ حاضر پی نبردم. پارلمانش واضح است و مجازیاش هم، اما وقتی این دو واژه با هم ترکیب میشوند، فهم آن حداقل در شرایط حاضر کشور برای من دشوار میشود.
مثلاً یکی از وظایف اصلی پارلمان نظارت بر قوهٔ اجرائیه است و همچنین صیانت از قانون اساسی. به گونهٔ سوال اگر فلان مادهٔ قانون اساسی در شرایط حاضر نقض شود، اینان چه موقفی میگیرند؟ یا اگر فلان وزیر خطایی کند که مستوجب استیضاح یا استجواب باشد، چگونه باید به پارلمان مجازی پاسخ بگوید؟ و یا اگر به حقِ یکی از موکلین ظلمی روا داشته شود، وکیل محترم چگونه به داد موکل خود میرسد؟ در مورد نقض مسایلی چون شکل پرچم و سرود ملی و حقوق زنان که در قانون اساسی کشور (که پارلمان به اساس آن به خود مشروعیت میدهد)صراحت وجود دارد، کار نتیجهبخش پارلمان مجازی چیست؟ از رسیدگی به موافقتنامهای که قرار است بین افغانستان و قطر امضا شود میگذریم.
ولی واقعا جزئیترین کارکرد پارلمان مجازی چیست؟
با احترامی که به برخی وکلای خوب ما دارم، اما همیشه جایگاه نهادی به نام پارلمان به عنوان یکی از قوای سهگانهٔ مؤثر دولت برایم مبهم بوده است. نهادی که نشستهای «حضوری»اش نتوانست به نهادینهشدن دموکراسی، به ساماندهی سیاسی-حقوقی و به پیشرفت کشور منتج شود، آیا به شکل مجازی میتواند مفید باشد؟
من فکر میکنم اگر بپذیریم که حتی یک دموکراسی نیمبند در افغانستان وجود داشت که با آمدن طالبان مُرد، پارلمان مجازی به مثابهٔ ریختن یک سطل پر از زباله بر قبر دموکراسی مرحوم افغانستان است.
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
Telegram
دکتور فرامرز تمنا
استاد دانشگاه، پژوهشگر سیاست خارجی و روابط بین الملل، کابل.
گُل به خود: طالب ۲ - مخالفین صفر
این دو سه روز دو موضوع جدید و درخور بحث در رسانهها دیده میشود. اولی تماس احمد مسعود با حمدالله محب است و دیگری ایجاد تشکل سیاسی جدید با حضور چهرههای سیاسی جمهوریت. از دید من هر دوی این رویدادها بیش و پیشاز هر چیزی در نهایت به نفع روایت امارت تمام خواهد شد.
در خصوص سیاستورز جوان احمد مسعود و جبهه مقاومت بهصورت کل، و تماس اخیر او با سیاستمدارِ از میدان گریختهای چون حمدالله محب به طور خاص، زیاد میتوان نوشت. از دید من «مسعود» تنها یک نام نیست، بلکه یک فرهنگ و یک مفهوم سترگ است. احمد جوان برای حمل این معنویت باید پختگی و درایت بیشتری داشته باشد. صرف فرزند بودن، این سزاواری را برای وی نمیآفریند. ازو انتظار میرود خردمندانه و دوراندیشانهتر و با اعتنا به جایگاه ویرانگران جمهوریت در افکار عمومی، کنشگری کند.
کارنامهٔ محب و دوتابعیتههایی همانند او که قدرت داشتند و جمهوریت و کشور را غارت کردند، و در آخر هم در یک بازی منحط قومی، هماهنگشده نظام را به طالبان تقدیم کردند، بر هر افغان ملی و واقعبین مبرهن است. اینان به حدی منفورند که اگر از مردم افغانستان بخواهیم از میان طالب و دوتابعیتههای ویرانگر یکی را برگزینند، بدون شک اگر تحت فشار نباشند، طالب را ترجیح خواهند داد. چراکه از دید عموم این فعلا به «ریش» کار دارد و آن به «ریشه». این بههیچ صورت به معنای برائت طالب نیست. بلکه به معنای فهم تفاوت بین اینهاست.
من بارها گفتهام ظلمی را که تعدادی از دو تابعیتهها به افغانستان کردهاند، به مراتب بدتر و ماندگارتر از ظلم طالب و داعش بوده است:
مرگ مشروعیت و دموکراسی، ساختارمند کردن و رسمیسازی تعصب قومی، نفی ظرفیتهای بومی، نهادینهسازی فساد اداری-مالی، تقلیل انکشاف ملی به مسایل سطحی، رفیقسالاری و تیمگرایی، غارت سرمایههای ملی و تاراج کمکهای بینالمللی، عدم بهرهمندی از تجربه و تخصص، تمکین به استخبارات خارجی، ناآگاهی از فرهنگ ملی-اسلامی، عدم شناخت افغانستان و نیازهای مردم آن و دهها آفت دیگر تنها بخش کوچکی از ظلم تعدادی از دوتابعیتهها به افغانستان و مردم ما بودهاست. تاثیر اندوهبار هیچیک از این موارد تا دههها از افغانستان و از میان مردم ما گمشدنی نیست.
احمد مسعود نباید با مردگان سیاسی و خائنان به کشور و مردم بیامیزد.
موضوع دوم، ایجاد یک تشکل سیاسی جدید با محوریت حنیف اتمر و معصوم استانکزی است. تاریخ گواه است که هیأت رهبری و بیش از ۹۸٪ از اعضای این حرکت، جمهوری و دستاوردهای ۲۰ ساله افغانستان را چگونه به خاک یکسان کردند و در آخر هم بزدلانه با میلیونها دالر از کشور گریختند. همین افراد حال وقیحانه میخواهند دولتی را که خود سبب ویرانیاش شدند، از طالبان پس بستانند. چهارکلاههایی که خود بخش بزرگی از مشکل بودند، هیچگاه نمیتوانند بخشی از راه حل باشند.
از پیوستن برخی از دوستان اهل خرد به این حرکت متحیرم. من تردیدی ندارم که هیات رهبری و تعداد زیادی از اعضای این حرکت حامی و زمینهساز بازگشت امارت بودند و به عبارتی از نظر فکری و مسائل کلان، همسو با طالبان و حامی آنانند.
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
این دو سه روز دو موضوع جدید و درخور بحث در رسانهها دیده میشود. اولی تماس احمد مسعود با حمدالله محب است و دیگری ایجاد تشکل سیاسی جدید با حضور چهرههای سیاسی جمهوریت. از دید من هر دوی این رویدادها بیش و پیشاز هر چیزی در نهایت به نفع روایت امارت تمام خواهد شد.
در خصوص سیاستورز جوان احمد مسعود و جبهه مقاومت بهصورت کل، و تماس اخیر او با سیاستمدارِ از میدان گریختهای چون حمدالله محب به طور خاص، زیاد میتوان نوشت. از دید من «مسعود» تنها یک نام نیست، بلکه یک فرهنگ و یک مفهوم سترگ است. احمد جوان برای حمل این معنویت باید پختگی و درایت بیشتری داشته باشد. صرف فرزند بودن، این سزاواری را برای وی نمیآفریند. ازو انتظار میرود خردمندانه و دوراندیشانهتر و با اعتنا به جایگاه ویرانگران جمهوریت در افکار عمومی، کنشگری کند.
کارنامهٔ محب و دوتابعیتههایی همانند او که قدرت داشتند و جمهوریت و کشور را غارت کردند، و در آخر هم در یک بازی منحط قومی، هماهنگشده نظام را به طالبان تقدیم کردند، بر هر افغان ملی و واقعبین مبرهن است. اینان به حدی منفورند که اگر از مردم افغانستان بخواهیم از میان طالب و دوتابعیتههای ویرانگر یکی را برگزینند، بدون شک اگر تحت فشار نباشند، طالب را ترجیح خواهند داد. چراکه از دید عموم این فعلا به «ریش» کار دارد و آن به «ریشه». این بههیچ صورت به معنای برائت طالب نیست. بلکه به معنای فهم تفاوت بین اینهاست.
من بارها گفتهام ظلمی را که تعدادی از دو تابعیتهها به افغانستان کردهاند، به مراتب بدتر و ماندگارتر از ظلم طالب و داعش بوده است:
مرگ مشروعیت و دموکراسی، ساختارمند کردن و رسمیسازی تعصب قومی، نفی ظرفیتهای بومی، نهادینهسازی فساد اداری-مالی، تقلیل انکشاف ملی به مسایل سطحی، رفیقسالاری و تیمگرایی، غارت سرمایههای ملی و تاراج کمکهای بینالمللی، عدم بهرهمندی از تجربه و تخصص، تمکین به استخبارات خارجی، ناآگاهی از فرهنگ ملی-اسلامی، عدم شناخت افغانستان و نیازهای مردم آن و دهها آفت دیگر تنها بخش کوچکی از ظلم تعدادی از دوتابعیتهها به افغانستان و مردم ما بودهاست. تاثیر اندوهبار هیچیک از این موارد تا دههها از افغانستان و از میان مردم ما گمشدنی نیست.
احمد مسعود نباید با مردگان سیاسی و خائنان به کشور و مردم بیامیزد.
موضوع دوم، ایجاد یک تشکل سیاسی جدید با محوریت حنیف اتمر و معصوم استانکزی است. تاریخ گواه است که هیأت رهبری و بیش از ۹۸٪ از اعضای این حرکت، جمهوری و دستاوردهای ۲۰ ساله افغانستان را چگونه به خاک یکسان کردند و در آخر هم بزدلانه با میلیونها دالر از کشور گریختند. همین افراد حال وقیحانه میخواهند دولتی را که خود سبب ویرانیاش شدند، از طالبان پس بستانند. چهارکلاههایی که خود بخش بزرگی از مشکل بودند، هیچگاه نمیتوانند بخشی از راه حل باشند.
از پیوستن برخی از دوستان اهل خرد به این حرکت متحیرم. من تردیدی ندارم که هیات رهبری و تعداد زیادی از اعضای این حرکت حامی و زمینهساز بازگشت امارت بودند و به عبارتی از نظر فکری و مسائل کلان، همسو با طالبان و حامی آنانند.
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
Telegram
دکتور فرامرز تمنا
استاد دانشگاه، پژوهشگر سیاست خارجی و روابط بین الملل، کابل.
تماشا مرو نک تماشا تویی
جهان و نهان و هویدا تویی
چه این جا روی و چه آن جا روی
که مقصود از این جا و آن جا تویی
به فردا میفکن فراق و وصال
که سرخیل امروز و فردا تویی
تو گویی گرفتار هجرم مگر
که واصل تویی هجر گیرا تویی
ز آدم بزایید حوا و گفت
که آدم تو بودی و حوا تویی
ز نخلی بزایید خرما و گفت
که هم دخل و هم نخل خرما تویی
تو مجنون و لیلی به بیرون مباش
که رامین تویی ویس رعنا تویی
تو درمان غمها ز بیرون مجو
که پازهر و درمان غمها تویی
اگر مه سیه شد همو صیقلست
تو صیقل کنی خود مه ما تویی
وگر مه سیه شد برو تو ملرز
که مه را خطر نیست ترسا تویی
ز هر زحمت افزا فزایش مجو
که هم روح و هم راحت افزا تویی
چو جمعی تو از جمعها فارغی
که با جمع و بیجمع و تنها تویی
یکی برگشا پر بافر خویش
که هم صاف و هم قاف و عنقا تویی
چو درد سرت نیست سر را مبند
که سرفتنه روز غوغا تویی
اگر عالمی منکر ما شود
غمی نیست ما را که ما را تویی
مرو زیر و ما را ز بالا مگیر
به پستی بمنشین که بالا تویی
من و ما رها کن ز خواری مترس
که با ما تویی شاه و بیما تویی
بشو رو و سیمای خود درنگر
که آن یوسف خوب سیما تویی
غلط یوسفی تو و یعقوب نیز
مترس و بگو هم زلیخا تویی
گمان میبری و این یقین و گمان
گمان میبرم من که مانا تویی
از این ساحل آب و گل درگذر
به گوهر سفر کن که دریا تویی
از این چاه هستی چو یوسف برآ
که بستان و ریحان و صحرا تویی
*اگر تا قیامت بگویم ز تو
به پایان نیاید سر و پا تویی*
مولانا جلالالدین محمد بلخی
جهان و نهان و هویدا تویی
چه این جا روی و چه آن جا روی
که مقصود از این جا و آن جا تویی
به فردا میفکن فراق و وصال
که سرخیل امروز و فردا تویی
تو گویی گرفتار هجرم مگر
که واصل تویی هجر گیرا تویی
ز آدم بزایید حوا و گفت
که آدم تو بودی و حوا تویی
ز نخلی بزایید خرما و گفت
که هم دخل و هم نخل خرما تویی
تو مجنون و لیلی به بیرون مباش
که رامین تویی ویس رعنا تویی
تو درمان غمها ز بیرون مجو
که پازهر و درمان غمها تویی
اگر مه سیه شد همو صیقلست
تو صیقل کنی خود مه ما تویی
وگر مه سیه شد برو تو ملرز
که مه را خطر نیست ترسا تویی
ز هر زحمت افزا فزایش مجو
که هم روح و هم راحت افزا تویی
چو جمعی تو از جمعها فارغی
که با جمع و بیجمع و تنها تویی
یکی برگشا پر بافر خویش
که هم صاف و هم قاف و عنقا تویی
چو درد سرت نیست سر را مبند
که سرفتنه روز غوغا تویی
اگر عالمی منکر ما شود
غمی نیست ما را که ما را تویی
مرو زیر و ما را ز بالا مگیر
به پستی بمنشین که بالا تویی
من و ما رها کن ز خواری مترس
که با ما تویی شاه و بیما تویی
بشو رو و سیمای خود درنگر
که آن یوسف خوب سیما تویی
غلط یوسفی تو و یعقوب نیز
مترس و بگو هم زلیخا تویی
گمان میبری و این یقین و گمان
گمان میبرم من که مانا تویی
از این ساحل آب و گل درگذر
به گوهر سفر کن که دریا تویی
از این چاه هستی چو یوسف برآ
که بستان و ریحان و صحرا تویی
*اگر تا قیامت بگویم ز تو
به پایان نیاید سر و پا تویی*
مولانا جلالالدین محمد بلخی
هفتم عقرب، روز گرامیداشت کوروش، آن فرمانروای فرهمند آریایی که در سرزمین بزرگ ما خرد را با قدرت در آمیخت تا جهان را و هستی انسان را، داد دهد و فرّ، خجسته باد.
کوروش فرزند ماندانا و کمبوجیه، فرمانروای دلیری بود که اولین منشور جهانی حقوق بشر را آفرید و نگاه متعالی و دگرگونهٔ خود به انسان و زندگی را در آن گنجاند و فرمان داد تا این متن، منشور زیست و همزیستی در قلمرو بیکران وی باشد.
این منشورِ خردمندانه و پر گوهر در شهرهای بلاد خراسان بزرگ آن زمان نیز گسترده شد و در سایهٔ آن مردمان پارسو (سرزمین پارت = خراسان، طبرستان)، هَرای وا (مملکت هرات)، گندار (گندهارا» (Gandhara) (گنداره یا گندارا، کندهار)، باختریش (سرزمین بلخ)،
سوگودَ (سرزمین سغد تاجیکستان)،
هووارزَن (سرزمین خوازَرنکه :زرنج، بست و کل سرزمین سیستان باستان)، هرووانیش (سرزمین رخج = بلوچستان)، و تنگه گودیان (پنجاب) دارای یک زندگی سزاوار و زیبا شده و از حرمت و رفاه بهرهمند شدند.
کوروش گفت:
«اگر خواهیم کـه فرزندانمان نکو مردان باشند و آراسته بـه نیکیها، چارهیمان نیست جز آنکه نیکتر نمونه باشیم بهر ایشان، و چون فرزندان در برابر خویش جز نیکی نمیبینند، فرومایگی و پستی نمیشناسند و بسویش گام نمینهند.
و چون سخن زشت و خجالت آور نمیشنوند، زشت و خجالت آور نمی گویند. پس، آنگونه زندگانی پیش خواهند گرفت کـه نیکوست و زیباست.»
کوروش فرزند ماندانا و کمبوجیه، فرمانروای دلیری بود که اولین منشور جهانی حقوق بشر را آفرید و نگاه متعالی و دگرگونهٔ خود به انسان و زندگی را در آن گنجاند و فرمان داد تا این متن، منشور زیست و همزیستی در قلمرو بیکران وی باشد.
این منشورِ خردمندانه و پر گوهر در شهرهای بلاد خراسان بزرگ آن زمان نیز گسترده شد و در سایهٔ آن مردمان پارسو (سرزمین پارت = خراسان، طبرستان)، هَرای وا (مملکت هرات)، گندار (گندهارا» (Gandhara) (گنداره یا گندارا، کندهار)، باختریش (سرزمین بلخ)،
سوگودَ (سرزمین سغد تاجیکستان)،
هووارزَن (سرزمین خوازَرنکه :زرنج، بست و کل سرزمین سیستان باستان)، هرووانیش (سرزمین رخج = بلوچستان)، و تنگه گودیان (پنجاب) دارای یک زندگی سزاوار و زیبا شده و از حرمت و رفاه بهرهمند شدند.
کوروش گفت:
«اگر خواهیم کـه فرزندانمان نکو مردان باشند و آراسته بـه نیکیها، چارهیمان نیست جز آنکه نیکتر نمونه باشیم بهر ایشان، و چون فرزندان در برابر خویش جز نیکی نمیبینند، فرومایگی و پستی نمیشناسند و بسویش گام نمینهند.
و چون سخن زشت و خجالت آور نمیشنوند، زشت و خجالت آور نمی گویند. پس، آنگونه زندگانی پیش خواهند گرفت کـه نیکوست و زیباست.»
قطر، نخبگان میهندوست و توسعه
در مطالعات توسعه یکی از مؤلفههای مهم و قابل توجه، بررسی جایگاه (Patriotism) یا حس تعلق عمیق به خاک و کشور در میان نخبگان اجرایی یک کشور است. بدینمعنا که مدیران میهندوست، با درایت و دور اندیشی، از هر امکانی در سطح ملی و بینالمللی برای توسعهٔ کشور خود بهره میگیرند. قطر یک نمونهٔ خوب برای تبیین این ادعا است.
قطر یکی از کوچکترین کشورهای منطقهاست. کشوری است که از یک طرف تا طرف دیگرش را با دو ساعت رانندگی میشود پیمود. جمعیت این کشور حدود ۳ میلیون نفر است. این کشور کوچک اما قوی، در بازیهای جام جهانی ۲۰۲۲ در مجموع میزبان حدود ۲ میلیون و ۹۰۰ هزار تماشاچی از کشورهای مختلف جهان خواهد بود؛ یعنی چیزی نزدیک به کل جمعیت خود.
میزبانی از این جمعیت بزرگ و ساماندهی به رویدادی به این بزرگی تنها پول نمیخواهد، بلکه توانایی مدیریتی بالایی در سطح ملی و بینالمللی نیز میطلبد.
درست است که این کشور یکی از بزرگترین تولید کنندگان گاز و نفت جهان است، اما حضور نخبگان «میهندوست» در آن موجب شده تا این ثروت عظیم به گونهٔ درست در خدمت توسعه کشور، به ویژه در عرصهٔ سیاست خارجی مصرف شود.
در کنار این دیپلوماسی موفق ورزشی، نمیتوان تأثیر قطر بر تکوین معادلات سیاسی-امنیتی افغانستان و منطقه را، که نشان از توانایی و درایت سیاستگزاران خارجی این کشور است، نادیده گرفت.
بههر صورت خوب است بدانیم که مساحت قطر ۱۱۶۱۰ کیلومتر مربع است. در مقام مقایسه باید گفت که مساحت افغانستان حدود ۶۰ برابر مساحت قطر و جمعیت آن نیز حدود ۱۱ برابر جمعیت قطر است. تنها مساحت هرات با ۵۴۷۷۸ کیلومتر مربع، حدود پنج برابر مساحت قطر است.
از دید من فقدان یا کمبود نخبگان بادرایت و «میهندوست» یکی از دلایل مهم عقبماندگی ما در سه سدهٔ گذشته بوده است.
فرامرز تمنا
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
در مطالعات توسعه یکی از مؤلفههای مهم و قابل توجه، بررسی جایگاه (Patriotism) یا حس تعلق عمیق به خاک و کشور در میان نخبگان اجرایی یک کشور است. بدینمعنا که مدیران میهندوست، با درایت و دور اندیشی، از هر امکانی در سطح ملی و بینالمللی برای توسعهٔ کشور خود بهره میگیرند. قطر یک نمونهٔ خوب برای تبیین این ادعا است.
قطر یکی از کوچکترین کشورهای منطقهاست. کشوری است که از یک طرف تا طرف دیگرش را با دو ساعت رانندگی میشود پیمود. جمعیت این کشور حدود ۳ میلیون نفر است. این کشور کوچک اما قوی، در بازیهای جام جهانی ۲۰۲۲ در مجموع میزبان حدود ۲ میلیون و ۹۰۰ هزار تماشاچی از کشورهای مختلف جهان خواهد بود؛ یعنی چیزی نزدیک به کل جمعیت خود.
میزبانی از این جمعیت بزرگ و ساماندهی به رویدادی به این بزرگی تنها پول نمیخواهد، بلکه توانایی مدیریتی بالایی در سطح ملی و بینالمللی نیز میطلبد.
درست است که این کشور یکی از بزرگترین تولید کنندگان گاز و نفت جهان است، اما حضور نخبگان «میهندوست» در آن موجب شده تا این ثروت عظیم به گونهٔ درست در خدمت توسعه کشور، به ویژه در عرصهٔ سیاست خارجی مصرف شود.
در کنار این دیپلوماسی موفق ورزشی، نمیتوان تأثیر قطر بر تکوین معادلات سیاسی-امنیتی افغانستان و منطقه را، که نشان از توانایی و درایت سیاستگزاران خارجی این کشور است، نادیده گرفت.
بههر صورت خوب است بدانیم که مساحت قطر ۱۱۶۱۰ کیلومتر مربع است. در مقام مقایسه باید گفت که مساحت افغانستان حدود ۶۰ برابر مساحت قطر و جمعیت آن نیز حدود ۱۱ برابر جمعیت قطر است. تنها مساحت هرات با ۵۴۷۷۸ کیلومتر مربع، حدود پنج برابر مساحت قطر است.
از دید من فقدان یا کمبود نخبگان بادرایت و «میهندوست» یکی از دلایل مهم عقبماندگی ما در سه سدهٔ گذشته بوده است.
فرامرز تمنا
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
Telegram
دکتور فرامرز تمنا
استاد دانشگاه، پژوهشگر سیاست خارجی و روابط بین الملل، کابل.
شب یلدا و اشک انار
گویا آن فرهنگستیزانی که در آستانهٔ شب یلدا، دانشگاهها را بر روی «یلدا»های سرزمین ما بستند، میدانستند که در جشن شب یلدا، این رسم کهن آریایی، مردم بر سفرهها انار و هندوانه میچینند.
آنان از رنگ سرخ، فقط خون را میشناسند، خون.
و امشب از چشمان دختران سیندخت و رودابه، باز هم باران خون میبارد، شب یلداست دیگر، مگر خون سرختر از انار و هندوانه نیست؟!
جشن یلدای امسال را به احترام دختران سرزمین ما باید خون گریست و بس، که خواندهایم: «چوعضوی به درد آورد روزگار… دگر عضوها را نماند قرار»
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
گویا آن فرهنگستیزانی که در آستانهٔ شب یلدا، دانشگاهها را بر روی «یلدا»های سرزمین ما بستند، میدانستند که در جشن شب یلدا، این رسم کهن آریایی، مردم بر سفرهها انار و هندوانه میچینند.
آنان از رنگ سرخ، فقط خون را میشناسند، خون.
و امشب از چشمان دختران سیندخت و رودابه، باز هم باران خون میبارد، شب یلداست دیگر، مگر خون سرختر از انار و هندوانه نیست؟!
جشن یلدای امسال را به احترام دختران سرزمین ما باید خون گریست و بس، که خواندهایم: «چوعضوی به درد آورد روزگار… دگر عضوها را نماند قرار»
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
به نام خداوند خِرد و دانایی
*بیانیه روند «تدبیر و توسعه» پیرامون تعلیق آموزش دختران در دانشگاه/پوهنتونهای افغانستان*
۳۰ قوس ۱۴۰۱
روند «تدبیر و توسعه» تصمیم تحریک طالبان برای تعلیق آموزش دختران در دانشگاهها/پوهنتونهای افغانستان را در ناسازگاری با آموزههای متعالی دینی، فرهنگ فاخر ملی و آرمانهای مقدس مردم ما میداند و از پیامدهای دردناک این رویکرد در روند توسعه کشور هشدار میدهد.
روند «تدبیر و توسعه» افغانستان با احساس مسوولیت سنگین تاریخی در برابر ملت، میهن و نسل جوان، پیرامون این خبر تکاندهنده، موقف خویش را چنین بیان مینماید:
اول) دانایی و توانایی یک حق بشری و غیر منحصر به جنسیتی خاص است. در پرتو ارزشها و آموزههای رهنمودی دین مبین اسلام، دانشافزایی و مهارت آموزی نه تنها حق بلکه فریضهای عینی بر عهدهی هر زن و مرد مسلمان است. سرچشمههای پاک آیین آسمانی ما سرشار از فراخوانی به آموختن است. از این رو بستن دروازههای مکاتب، لیسهها و دانشگاهها به روی دختران، نه تنها از مشروعیت دینی برخوردار نیست، بلکه رویکردی در رویارویی با فرامین خداوندی و رهنمودهای پیامبرانه است.
دوم) بیبهره ساختن دختران از امکانات تعلیمی و تحصیلی، به گواه یافتههای پژوهشگران توسعه، آسیب جبران ناپذیری به حال و آینده کشور وارد میکند. امروزه افزایش سطح سواد و دانش بانوان، به عنوان نیم پیکر فعال جامعه، از اصلیترین شاخصهای توسعه انسانی به شمار میرود و رسیدن به جامعهای آباد و آگاه بدون شراکت آگاهانه و توانمندانه زنان، تخیلی بیش نیست. بازداشتن بانوان از حضور فعالانه در مراکز تعلیمی و تحصیلی، نمودی تراژدیک از جهالت قرن بیست و یکمی و کژ فهمی از دین است.
سوم) تاریخ گواه آثار ویرانگر سیاستهای زنستیزانهٔ حکومتهای ارتجاعی در حوزه معارف و تحصیلات عالی بوده است. اِعمال «آپارتاید علمی» علیه زنان و دختران، آیندهٔ خانواده و فردای شغلی زنان را در هالهای از ابهام و نومیدی فرو میبرد. چنین پالیسیهای ستمآلودی با آرمانهای پیشرفتخواهانه و عدالتپسندانهی مردم دانشپرور افغانستان همخوانی ندارد. زیر پا کردن حقوق طبیعی، بشری و شهروندی نیمی از پیکر جامعه، خیانت و جنایتی نابخشودنی است و بیگمان نزد افکار عمومی ملی و جهانی به عنوان کارکردی ننگین، درج تاریخ خواهد شد.
چهارم) روند «تدبیر و توسعه» افغانستان این رفتار تبعیضآلود را به شدت محکوم میکند و از همه سازمانهای بینالمللیِ دست اندرکار حقوق بشر، خواهان اقدامات فوری عملی در راستای برخورداری برابرانه دختران ستمدیده افغانستان از حقوق بنیادین آموزشیشان است.
پنجم) روند «تدبیر و توسعه» از دولتها و سازمانهای دوست و کشورهای همزبان در منطقه میخواهد تا به عنوان یک راهکار «کوتاه مدت»، زمینهی اعطای زودهنگام بورسیههای تحصیلی برای دختران افغانستان را فراهم سازند و گامی ارزنده و سازنده در راستای جامه عمل پوشاندن به تعهدات بینالمللی و بشردوستانه خود بردارند.
ششم) از آن دسته بزرگان تحریک طالبان که گمانههایی پیرامون اعتدالشان مطرح بحث بوده است و همچنان از ریشسپیدان صاحبنفوذ جامعه میخواهیم با روی آوری به دور اندیشی عقلانی، از این اقدام فرهنگستیزانه که نگرش ملی و بینالمللی به حکومت سرپرست را سرزنشگرانهتر از پیش میسازد و وجههٔ زشتی از افغانستان به جهان مینمایاند، جلوگیری کنند، تا نوادگان رابعهٔ بلخی، گوهرشاد بیگم، محجوبه هروی، سلطان رضیه غوری، ملالی میوند و ... از فرصت خودشکوفایی و خدمتگزاری به سرزمین کهنمان بیبهره نشوند .
*و ما توفیقی الا بالله
روند تدبیر و توسعه افغانستان*
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
*بیانیه روند «تدبیر و توسعه» پیرامون تعلیق آموزش دختران در دانشگاه/پوهنتونهای افغانستان*
۳۰ قوس ۱۴۰۱
روند «تدبیر و توسعه» تصمیم تحریک طالبان برای تعلیق آموزش دختران در دانشگاهها/پوهنتونهای افغانستان را در ناسازگاری با آموزههای متعالی دینی، فرهنگ فاخر ملی و آرمانهای مقدس مردم ما میداند و از پیامدهای دردناک این رویکرد در روند توسعه کشور هشدار میدهد.
روند «تدبیر و توسعه» افغانستان با احساس مسوولیت سنگین تاریخی در برابر ملت، میهن و نسل جوان، پیرامون این خبر تکاندهنده، موقف خویش را چنین بیان مینماید:
اول) دانایی و توانایی یک حق بشری و غیر منحصر به جنسیتی خاص است. در پرتو ارزشها و آموزههای رهنمودی دین مبین اسلام، دانشافزایی و مهارت آموزی نه تنها حق بلکه فریضهای عینی بر عهدهی هر زن و مرد مسلمان است. سرچشمههای پاک آیین آسمانی ما سرشار از فراخوانی به آموختن است. از این رو بستن دروازههای مکاتب، لیسهها و دانشگاهها به روی دختران، نه تنها از مشروعیت دینی برخوردار نیست، بلکه رویکردی در رویارویی با فرامین خداوندی و رهنمودهای پیامبرانه است.
دوم) بیبهره ساختن دختران از امکانات تعلیمی و تحصیلی، به گواه یافتههای پژوهشگران توسعه، آسیب جبران ناپذیری به حال و آینده کشور وارد میکند. امروزه افزایش سطح سواد و دانش بانوان، به عنوان نیم پیکر فعال جامعه، از اصلیترین شاخصهای توسعه انسانی به شمار میرود و رسیدن به جامعهای آباد و آگاه بدون شراکت آگاهانه و توانمندانه زنان، تخیلی بیش نیست. بازداشتن بانوان از حضور فعالانه در مراکز تعلیمی و تحصیلی، نمودی تراژدیک از جهالت قرن بیست و یکمی و کژ فهمی از دین است.
سوم) تاریخ گواه آثار ویرانگر سیاستهای زنستیزانهٔ حکومتهای ارتجاعی در حوزه معارف و تحصیلات عالی بوده است. اِعمال «آپارتاید علمی» علیه زنان و دختران، آیندهٔ خانواده و فردای شغلی زنان را در هالهای از ابهام و نومیدی فرو میبرد. چنین پالیسیهای ستمآلودی با آرمانهای پیشرفتخواهانه و عدالتپسندانهی مردم دانشپرور افغانستان همخوانی ندارد. زیر پا کردن حقوق طبیعی، بشری و شهروندی نیمی از پیکر جامعه، خیانت و جنایتی نابخشودنی است و بیگمان نزد افکار عمومی ملی و جهانی به عنوان کارکردی ننگین، درج تاریخ خواهد شد.
چهارم) روند «تدبیر و توسعه» افغانستان این رفتار تبعیضآلود را به شدت محکوم میکند و از همه سازمانهای بینالمللیِ دست اندرکار حقوق بشر، خواهان اقدامات فوری عملی در راستای برخورداری برابرانه دختران ستمدیده افغانستان از حقوق بنیادین آموزشیشان است.
پنجم) روند «تدبیر و توسعه» از دولتها و سازمانهای دوست و کشورهای همزبان در منطقه میخواهد تا به عنوان یک راهکار «کوتاه مدت»، زمینهی اعطای زودهنگام بورسیههای تحصیلی برای دختران افغانستان را فراهم سازند و گامی ارزنده و سازنده در راستای جامه عمل پوشاندن به تعهدات بینالمللی و بشردوستانه خود بردارند.
ششم) از آن دسته بزرگان تحریک طالبان که گمانههایی پیرامون اعتدالشان مطرح بحث بوده است و همچنان از ریشسپیدان صاحبنفوذ جامعه میخواهیم با روی آوری به دور اندیشی عقلانی، از این اقدام فرهنگستیزانه که نگرش ملی و بینالمللی به حکومت سرپرست را سرزنشگرانهتر از پیش میسازد و وجههٔ زشتی از افغانستان به جهان مینمایاند، جلوگیری کنند، تا نوادگان رابعهٔ بلخی، گوهرشاد بیگم، محجوبه هروی، سلطان رضیه غوری، ملالی میوند و ... از فرصت خودشکوفایی و خدمتگزاری به سرزمین کهنمان بیبهره نشوند .
*و ما توفیقی الا بالله
روند تدبیر و توسعه افغانستان*
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
Telegram
دکتور فرامرز تمنا
استاد دانشگاه، پژوهشگر سیاست خارجی و روابط بین الملل، کابل.
#زن_برابری_دانایی
هدف جنبش زنان باید جامع، استوار بر امری اساسی و منبعث از بسترهای اجتماعیشان باشد. شعار زنانِ کشورهای دیگر، با توجه به تفاوت در سطح معیشت و خواستهها، لزوما نمیتواند پاسخگوی زنان افغانستان نیز باشد. از این دید اگر جامع ببینیم، هدف اصلی زنان در افغانستان در شرایط حاضر #زن_برابری_دانایی است.
«برابری» بیشتر تبعیضها را رفع میکند و «دانایی» پرِ پرواز آنها را تا فراسوی زندگی میگشاید؛ دانایی هم کار میآفریند و هم روش احقاق حق را میآموزاند.
اگر زنان افغانستان به «برابری» و «دانایی» به گونهٔ همزمان دسترسی داشته باشند، آزادی، رفاه و امنیت به خودی خود در دسترس آنان خواهد بود.
برای #زن_برابری_دانایی باید به هر گونهٔ ممکن رزمید، نه یک هفته و نه یک ماه و یک سال، که دهها سال باید رزمید تا این مفاهیم ژرف در جامعه افغانستان نهادینه و برگشتناپذیر شود.
(تصویر: گوهرشاد بیگم)
#زن_برابری_دانایی
هدف جنبش زنان باید جامع، استوار بر امری اساسی و منبعث از بسترهای اجتماعیشان باشد. شعار زنانِ کشورهای دیگر، با توجه به تفاوت در سطح معیشت و خواستهها، لزوما نمیتواند پاسخگوی زنان افغانستان نیز باشد. از این دید اگر جامع ببینیم، هدف اصلی زنان در افغانستان در شرایط حاضر #زن_برابری_دانایی است.
«برابری» بیشتر تبعیضها را رفع میکند و «دانایی» پرِ پرواز آنها را تا فراسوی زندگی میگشاید؛ دانایی هم کار میآفریند و هم روش احقاق حق را میآموزاند.
اگر زنان افغانستان به «برابری» و «دانایی» به گونهٔ همزمان دسترسی داشته باشند، آزادی، رفاه و امنیت به خودی خود در دسترس آنان خواهد بود.
برای #زن_برابری_دانایی باید به هر گونهٔ ممکن رزمید، نه یک هفته و نه یک ماه و یک سال، که دهها سال باید رزمید تا این مفاهیم ژرف در جامعه افغانستان نهادینه و برگشتناپذیر شود.
(تصویر: گوهرشاد بیگم)
#زن_برابری_دانایی
در سال ۲۰۱۱ سفری به مالیزیا داشتم. در این سفر ضمن ملاقات با آقای نجیب رزاق نخستوزیر وقت مالیزیا، که اصلا سفرم به خاطر اشتراک در اجلاس سالانه حزب وی بود، افتخار آن را داشتم که با معمار مالیزیای نوین و الگوی رهبری مشرقزمین «داکتر ماهاتیر محمد» نیز دیدار و مصاحبتی داشته باشم.
ایشان در مورد افغانستان و حضور ایالات متحده دیدگاههایی داشتند که من در آن موقع با ایشان همنظر نبودم. از کتاب خویش «سیاست خارجی امریکا در افغانستان» بهایشان گفتم. گفت یافتههایت چیست؟ طور خلاصه گفتم که در این کتاب چه روششناسی بهکار گرفتهام و به چه نتایجی دست یافتهام.
ایشان گفت دیدگاههای من و تو از هم کمی دور است. با شوخی ادامه داد « تو جوانتر از منی و این تفاوت طبیعی است.»
امروز که بیش از یازده سال از آن روز میگذرد، من با دیدگاه ایشان همسو شدهام. واقعا که توسعه را از منظر فرهنگی توسعه باید بومی کرد و لزوما در پی تطبیق نظریههای غربی توسعه و روابط بینالملل در شرق نبود.
ماهاتیر محمد بدون تردید یکی از فکورترین و ماندگارترین رهبران جهان است. ممارست و برنامههای کاربردی وی برای تبدیل مالیزیا به یکی از قطبهای اقتصادی شرق آسیا، برآمده از آموختهها و مطالعهٔ سامانمند وی در دوران تحصیل در جاپان بوده است.
خوشبختانه که در همان ماههای قبل از دیدار من با داکتر ماهاتیر محمد، کتاب «پزشکی در خانه» که ثمرهٔ هشت سال قلمزدن ایشان بود، چاپ شده بود؛ کتابی که تنها در روز رونمایی ۵۰۰۰ نسخه از آن بهفروش رفت.
ایشان با محبتی وصفناپذیر این کتاب ارزشمند را برایم پشتنویسی کردند.
ایشان در مورد افغانستان و حضور ایالات متحده دیدگاههایی داشتند که من در آن موقع با ایشان همنظر نبودم. از کتاب خویش «سیاست خارجی امریکا در افغانستان» بهایشان گفتم. گفت یافتههایت چیست؟ طور خلاصه گفتم که در این کتاب چه روششناسی بهکار گرفتهام و به چه نتایجی دست یافتهام.
ایشان گفت دیدگاههای من و تو از هم کمی دور است. با شوخی ادامه داد « تو جوانتر از منی و این تفاوت طبیعی است.»
امروز که بیش از یازده سال از آن روز میگذرد، من با دیدگاه ایشان همسو شدهام. واقعا که توسعه را از منظر فرهنگی توسعه باید بومی کرد و لزوما در پی تطبیق نظریههای غربی توسعه و روابط بینالملل در شرق نبود.
ماهاتیر محمد بدون تردید یکی از فکورترین و ماندگارترین رهبران جهان است. ممارست و برنامههای کاربردی وی برای تبدیل مالیزیا به یکی از قطبهای اقتصادی شرق آسیا، برآمده از آموختهها و مطالعهٔ سامانمند وی در دوران تحصیل در جاپان بوده است.
خوشبختانه که در همان ماههای قبل از دیدار من با داکتر ماهاتیر محمد، کتاب «پزشکی در خانه» که ثمرهٔ هشت سال قلمزدن ایشان بود، چاپ شده بود؛ کتابی که تنها در روز رونمایی ۵۰۰۰ نسخه از آن بهفروش رفت.
ایشان با محبتی وصفناپذیر این کتاب ارزشمند را برایم پشتنویسی کردند.
کتاب فرهنگ جامع لغات و اصطلاحات سیاسی (فارسی/انگلیسی) را به دانشجویانم و همه علاقهمندان علم سیاست و روابط بینالملل تقدیم میکنم. امید است در ارتقای سطح دانش شما مفید واقع شود.
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
Telegram
دکتور فرامرز تمنا
استاد دانشگاه، پژوهشگر سیاست خارجی و روابط بین الملل، کابل.
روز زبان مادری (نیاخاکی*) مبارک باد
اگر بخواهیم کارکردی فراتر از نقش اصلی زبان به مثابهٔ «وسیلهٔ فهمیدن و فهماندن» برای آن قائل شویم، بدون تردید همین نقش هویتبخش و تاریخساز و فرهنگپرور و مدنیتآفرین آن است.
ناگفته پیداست که هر زبانی ابعادی از زوایای پنهان یا تاریخی هویت ما را در خود نهفته دارد و افتخاراتی را پیش چشم ما میآورد. به عبارتی بخشی از کیستی ما را زبان ما و آنچه این زبان در تاریخ برای ساختاربندی زندگی علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، ادبی، و معیشتی بشر انجام دادهاست، تشکیل میدهد. تردیدی نیست که همهٔ زبانها به یک اندازه چنین کارکرد تاریخی نداشتهاند، اما جدای از این بعد کارکردی-تاریخی، هر زبانی برای گویشوران آن (و حتمن برای ما) شیرین و سزاوار احترام است.
یادگیری یک زبان، امکان شناخت، که یکی از پیششرطهای اعتماد و تعامل است، را افزایش میدهد و به فراگیرنده این امکان را فراهم میسازد تا آسانتر وارد جامعه و فرهنگ گویشوران آن زبان شود، شراکت و خویشاوندی کند، و دوستان جدیدی نیز بیابد.
شاید یکی از گرههای کور ملتسازی در افغانستان همین تکثر زبانی باشد؛ تکثر زبانی در شرایطی که زبان به جای نقش تعاملی، به وسیلهٔ سرکوب و ایجاد شکاف ملی و نقش تقابلی میان اقوام فروکاسته شده است. کمبود شدید علاقهٔ اکثر اقوام به یادگیری زبان همدیگر، و خودبرتربینی قومی نیز مازاد بر آن موجب پدیداری شکافهای زیادی در حوزهٔ سیاست و توزیع قدرت ملی شده است.
اگرچه زبان فارسی دری طی قرنها به حد زیادی این شکاف را پر کرده و نقش تاریخی و تمدنی خود به عنوان زبان گفتوگو و تعامل در همه عرصهها میان اقوام مختلف را بهخوبی ایفا کرده است، اما بعضا کوتهنظرانه به خود زبان فارسی نیز نگاه سیاسی و غیر خودی شده است.
در نتیجهٔ سیاستزدگی زبانی و نگاههای تنگنظرانه، میان «زبان ملیِ» فارسی دری که زبان «نیاخاکی» ما و وسیلهٔ گفتگو و تعامل میان همه اقوام داخل افغانستان و هم در منطقه بوده است و « زبان رسمی» فارسی/پشتو که برآمده از اکثریت قومی-زبانی در افغانستان است، تفکیکی به میان نیامده و زبان ملی و زبان رسمی، هر دو به یک معنا پنداشته شدهاست.
در کنار فقدان اشاره به «زبان ملی»، اینکه چرا زبان شیرین ازبیکی که گویشوران بیشماری در افغانستان دارد، در زمرهٔ زبانهای رسمی کشور گنجانیده نشده، خودش جای سؤال بزرگی دارد.
وقتی از زبانهای شیرین فارسی و پشتو و ازبیکی و نورستانی و ترکمنی و غیره زبانهای شیرین افغانستان، متقدمان و متأخرانی چون مولانا و خواجه عبدالله انصاری، خوشحالخان ختک و رحمان بابا، امیر علیشیر نوایی، سلیمان سونآرا، مختومقلی فراغی، و غیره بر تارَک ادبیات منطقه و جهان نشستهاند، فروکاستن این زبانهای فخیم و فاخر به مظالم و سوء رفتار گویشوران آن در جریانهای سیاسی معاصر، هم ظلم به آن زبان است و هم چرخهٔ توسعهٔ ما را کند میکند.
به امید روزی که با مهرورزی و عشق به همهٔ زبانهای شیرین افغانستان بنگریم و به همهٔ زبانها و گویشوران آن، فارغ از روزمرگیهای سیاسی احترام بگذاریم.
* من زبانشناس نیستم، اما زبان «نیاخاکی» که ترکیبی از نیا به معنی جد و خاک به معنای سرزمین است را جامعتر از عبارت «زبان مادری» میدانم. علتش این است که زبان مادری را مرتبط به مادر نمیدانم. چه بسیارند کودکانی که مادرشان گنگ است و سخن نمیگوید و یا کودکانی که از مادر یتیم هستند. اما همه اینها زبان مادری دارند. لذا عبارت زبان «نیاخاکی» را مناسبتر یافتهام.
فرامرز تمنا
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
اگر بخواهیم کارکردی فراتر از نقش اصلی زبان به مثابهٔ «وسیلهٔ فهمیدن و فهماندن» برای آن قائل شویم، بدون تردید همین نقش هویتبخش و تاریخساز و فرهنگپرور و مدنیتآفرین آن است.
ناگفته پیداست که هر زبانی ابعادی از زوایای پنهان یا تاریخی هویت ما را در خود نهفته دارد و افتخاراتی را پیش چشم ما میآورد. به عبارتی بخشی از کیستی ما را زبان ما و آنچه این زبان در تاریخ برای ساختاربندی زندگی علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، ادبی، و معیشتی بشر انجام دادهاست، تشکیل میدهد. تردیدی نیست که همهٔ زبانها به یک اندازه چنین کارکرد تاریخی نداشتهاند، اما جدای از این بعد کارکردی-تاریخی، هر زبانی برای گویشوران آن (و حتمن برای ما) شیرین و سزاوار احترام است.
یادگیری یک زبان، امکان شناخت، که یکی از پیششرطهای اعتماد و تعامل است، را افزایش میدهد و به فراگیرنده این امکان را فراهم میسازد تا آسانتر وارد جامعه و فرهنگ گویشوران آن زبان شود، شراکت و خویشاوندی کند، و دوستان جدیدی نیز بیابد.
شاید یکی از گرههای کور ملتسازی در افغانستان همین تکثر زبانی باشد؛ تکثر زبانی در شرایطی که زبان به جای نقش تعاملی، به وسیلهٔ سرکوب و ایجاد شکاف ملی و نقش تقابلی میان اقوام فروکاسته شده است. کمبود شدید علاقهٔ اکثر اقوام به یادگیری زبان همدیگر، و خودبرتربینی قومی نیز مازاد بر آن موجب پدیداری شکافهای زیادی در حوزهٔ سیاست و توزیع قدرت ملی شده است.
اگرچه زبان فارسی دری طی قرنها به حد زیادی این شکاف را پر کرده و نقش تاریخی و تمدنی خود به عنوان زبان گفتوگو و تعامل در همه عرصهها میان اقوام مختلف را بهخوبی ایفا کرده است، اما بعضا کوتهنظرانه به خود زبان فارسی نیز نگاه سیاسی و غیر خودی شده است.
در نتیجهٔ سیاستزدگی زبانی و نگاههای تنگنظرانه، میان «زبان ملیِ» فارسی دری که زبان «نیاخاکی» ما و وسیلهٔ گفتگو و تعامل میان همه اقوام داخل افغانستان و هم در منطقه بوده است و « زبان رسمی» فارسی/پشتو که برآمده از اکثریت قومی-زبانی در افغانستان است، تفکیکی به میان نیامده و زبان ملی و زبان رسمی، هر دو به یک معنا پنداشته شدهاست.
در کنار فقدان اشاره به «زبان ملی»، اینکه چرا زبان شیرین ازبیکی که گویشوران بیشماری در افغانستان دارد، در زمرهٔ زبانهای رسمی کشور گنجانیده نشده، خودش جای سؤال بزرگی دارد.
وقتی از زبانهای شیرین فارسی و پشتو و ازبیکی و نورستانی و ترکمنی و غیره زبانهای شیرین افغانستان، متقدمان و متأخرانی چون مولانا و خواجه عبدالله انصاری، خوشحالخان ختک و رحمان بابا، امیر علیشیر نوایی، سلیمان سونآرا، مختومقلی فراغی، و غیره بر تارَک ادبیات منطقه و جهان نشستهاند، فروکاستن این زبانهای فخیم و فاخر به مظالم و سوء رفتار گویشوران آن در جریانهای سیاسی معاصر، هم ظلم به آن زبان است و هم چرخهٔ توسعهٔ ما را کند میکند.
به امید روزی که با مهرورزی و عشق به همهٔ زبانهای شیرین افغانستان بنگریم و به همهٔ زبانها و گویشوران آن، فارغ از روزمرگیهای سیاسی احترام بگذاریم.
* من زبانشناس نیستم، اما زبان «نیاخاکی» که ترکیبی از نیا به معنی جد و خاک به معنای سرزمین است را جامعتر از عبارت «زبان مادری» میدانم. علتش این است که زبان مادری را مرتبط به مادر نمیدانم. چه بسیارند کودکانی که مادرشان گنگ است و سخن نمیگوید و یا کودکانی که از مادر یتیم هستند. اما همه اینها زبان مادری دارند. لذا عبارت زبان «نیاخاکی» را مناسبتر یافتهام.
فرامرز تمنا
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
Telegram
دکتور فرامرز تمنا
استاد دانشگاه، پژوهشگر سیاست خارجی و روابط بین الملل، کابل.
هشتم مارچ، روز جهانی زن خجسته باد
چند سال پیش نوشتهای داشتم در مورد زنان با عنوان «زنان، از گلیم معرفت تا اقلیم معیشت» که در سایت بیبیسی فارسی چاپ شد. برشی از آن نوشته و لینک دسترسی به آن را اینجا میگذارم:
«مادر بودن و عواطف مادری (به جز امور مرتبط به زایمان و شیردهی) لزوما امری غریزی، ذاتی و از پیش تعیین شده نیست، بلکه یک برساخته مردسالارانه از نظم اجتماعی متعارف است؛ این تقسیم مصنوعی وظایف، راهی بوده برای زندانی ساختن زنان در خانه و فروکاستن توانمندیهایشان به زادن صرف و پرورش فرزندان و سایر مسایلی که ریشه در نگاه مردباورانه انباشتی در فرهنگ و تاریخ ما دارد.
این نگاه مردسالارانه و قرائتها و برداشتهای مذکر از فقه و تفسیر و احکام دین، و به تبع آن قانون، و مردانهسازی فضای زیستی- فرهنگی و اداری تنها تعیینکننده مرز بین پدر بودن و مادر بودن نیست؛ بلکه این مرزبندیهای عامدانه برای در "کجا" قرار گرفتن این مرد و این زن هم کارآیی داشته است.»
لینک دستیابی به متن کامل:
https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2015/11/151124_fm_100w_faramarz_tamanna.amp
چند سال پیش نوشتهای داشتم در مورد زنان با عنوان «زنان، از گلیم معرفت تا اقلیم معیشت» که در سایت بیبیسی فارسی چاپ شد. برشی از آن نوشته و لینک دسترسی به آن را اینجا میگذارم:
«مادر بودن و عواطف مادری (به جز امور مرتبط به زایمان و شیردهی) لزوما امری غریزی، ذاتی و از پیش تعیین شده نیست، بلکه یک برساخته مردسالارانه از نظم اجتماعی متعارف است؛ این تقسیم مصنوعی وظایف، راهی بوده برای زندانی ساختن زنان در خانه و فروکاستن توانمندیهایشان به زادن صرف و پرورش فرزندان و سایر مسایلی که ریشه در نگاه مردباورانه انباشتی در فرهنگ و تاریخ ما دارد.
این نگاه مردسالارانه و قرائتها و برداشتهای مذکر از فقه و تفسیر و احکام دین، و به تبع آن قانون، و مردانهسازی فضای زیستی- فرهنگی و اداری تنها تعیینکننده مرز بین پدر بودن و مادر بودن نیست؛ بلکه این مرزبندیهای عامدانه برای در "کجا" قرار گرفتن این مرد و این زن هم کارآیی داشته است.»
لینک دستیابی به متن کامل:
https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2015/11/151124_fm_100w_faramarz_tamanna.amp
BBC News فارسی
فرامرز تمنا: زنان از گلیم معرفت تا اقلیم معیشت
باور من این است که اگر یک زن درایت و دانایی کافی داشته باشد، میتواند بر مسند قدرت و سیاست تکیه زند. حتی اگر یک زن همین قدر از دانایی که من اندکش را دارم، میداشت، میتوانست در جایگاهی که من امروز هستم و حتی فراتر از آن قرار بگیرد.
باورم این است که حتی نوشتن در بارهٔ فرماندهٔ دلیر میهن ما «اکمل امیر» هم شجاعت میخواهد. این شجاعت نه از روی ترس، بلکه از نهایتِ شرمندگی است. شرمندگی در پیشگاه آن بزرگمردی که به خاطر دفاع از کیش و کشور سینه سپر کرد و مردانه و «ایستاده» جان فدا کرد تا بیرق آزادی و آزادگی در افغانستان برافراشته بماند.
من از هیچ جنگی در افغانستان علیه هیچ گروهی حمایت نمیکنم و بر همهٔ آنانی که ادعای رهبری دارند و خود و فرزندانشان در اروپا و امریکا در رفاه نشسته و از راه دور مردم را به جنگ تشویق میکنند نفرین میفرستم. جنگ درست و عیارانه همان بود که فرمانده احمدشاه مسعود میکرد. خود در کنار همرزمانش ایستاده بود، مانند یا کمتر از آنان نان میخورد و کمتر از آنان میخوابید و همان بود که در تاریخ ماندگار شد. اکمل امیر نیز از همین خیل بود.
روان همه شهدای راه آزادی شاد باد.
***
آنچه در دل داشتم در باره اکمل امیر بگویم را در این شعر شاعر جوان و توانای کشورمان آقای وثیق راحل Rahil Rayomand دیدم.
چه حس زیبایی و چه ژرفای معنایی در این شعر نهفته است. با هم میخوانیمش:
تو همتِ ایستاده مردن را
داشتی، ما نداشتیم امیر
باز هم سینه را سپر کردی
ارزشش را نداشتیم امیر
مرگ با ترس، زندگی با ترس،
همه ی تار و پودمان را ترس..
ما همانند تو سرِ ناترس،
دل دریا نداشتیم امیر
مسلخ شور و تاب و تب بودیم
بیجگر های بستهلب بودیم
بردگان زبون شب بودیم
عزم فردا نداشتیم امیر
خشم و شلیک و دشنه و مشت و..
می زد و می درید و می کشت و..
دست انگار بسته از پشت و
پای گویا نداشتیم امیر
روز هنگامه ی نبرد و ننگ
-سرفرازی چه بود راهش؟
-«جنگ!»
برخلاف تو ما به جای تفنگ
بقچه برشانه داشتیم امیر
دره را کوه کوه اِستادی
از غرورت زمین نیفتادی
در رگانت خروش آزادی
داشتی، ما نداشتیم امیر
دست نسیان و خط بطلانیم
ما فراموشگاه دورانیم
قدر خون ترا نمیدانیم
.
.
ارزشش را نداشتیم امیر
ارزشش را نداشتیم..
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
من از هیچ جنگی در افغانستان علیه هیچ گروهی حمایت نمیکنم و بر همهٔ آنانی که ادعای رهبری دارند و خود و فرزندانشان در اروپا و امریکا در رفاه نشسته و از راه دور مردم را به جنگ تشویق میکنند نفرین میفرستم. جنگ درست و عیارانه همان بود که فرمانده احمدشاه مسعود میکرد. خود در کنار همرزمانش ایستاده بود، مانند یا کمتر از آنان نان میخورد و کمتر از آنان میخوابید و همان بود که در تاریخ ماندگار شد. اکمل امیر نیز از همین خیل بود.
روان همه شهدای راه آزادی شاد باد.
***
آنچه در دل داشتم در باره اکمل امیر بگویم را در این شعر شاعر جوان و توانای کشورمان آقای وثیق راحل Rahil Rayomand دیدم.
چه حس زیبایی و چه ژرفای معنایی در این شعر نهفته است. با هم میخوانیمش:
تو همتِ ایستاده مردن را
داشتی، ما نداشتیم امیر
باز هم سینه را سپر کردی
ارزشش را نداشتیم امیر
مرگ با ترس، زندگی با ترس،
همه ی تار و پودمان را ترس..
ما همانند تو سرِ ناترس،
دل دریا نداشتیم امیر
مسلخ شور و تاب و تب بودیم
بیجگر های بستهلب بودیم
بردگان زبون شب بودیم
عزم فردا نداشتیم امیر
خشم و شلیک و دشنه و مشت و..
می زد و می درید و می کشت و..
دست انگار بسته از پشت و
پای گویا نداشتیم امیر
روز هنگامه ی نبرد و ننگ
-سرفرازی چه بود راهش؟
-«جنگ!»
برخلاف تو ما به جای تفنگ
بقچه برشانه داشتیم امیر
دره را کوه کوه اِستادی
از غرورت زمین نیفتادی
در رگانت خروش آزادی
داشتی، ما نداشتیم امیر
دست نسیان و خط بطلانیم
ما فراموشگاه دورانیم
قدر خون ترا نمیدانیم
.
.
ارزشش را نداشتیم امیر
ارزشش را نداشتیم..
https://www.tg-me.com/دکتور فرامرز تمنا/com.FaramarzTamanna
Telegram
دکتور فرامرز تمنا
استاد دانشگاه، پژوهشگر سیاست خارجی و روابط بین الملل، کابل.
کسب مقام نخست در ششمین دور از مسابقات بینالمللی قرائت قرآن کریم در قطر، توسط آقای «محمد حسن حسنزاده» قاری با افتخار افغانستان، روایتی دیگر از توانمندی نسل جوان ما است. امیدوارم روزی آن «قرائت» معتدل و خردمندانه از اسلام در کشور ما احیا شود و همچون این «قرائتِ» قرآن، در جهان اسلام بر صدر بنشیند و موجب قدر کشور و مردم ما شود.
بسمالله الرحمن الرحیم
اعلامیه «انجمن علوم سیاسی و روابط بینالملل افغانستان (AAPSIR)» به مناسبت درگذشت استاد دکتور سید عبدالعلی قوام
همه از اوییم و به سوی او باز میگردیم
درگذشت دانشمند فرزانه و اندیشهمند توانا جناب آقای «دکتور سید عبدالعلی قوام» استاد برجستهٔ علوم سیاسی و روابط بینالملل، بالاخص برای پژوهشگران این رشته اندوهی سترگ و دردی جانکاه است.
فعالیتهای علمی و قلمی جناب دکتور قوام و کتب و مقالات ارزشمندی که از ایشان به جامعهٔ علمی به یادگار مانده، فخر رشتهٔ سیاست است. این آثار ارزشمند نه تنها در ایران که در افغانستان و سایر جوامع فارسیزبان از کتب مرجع این رشته بوده و به عنوان منبع اصلی مورد توجه پژوهشگران و استادان قرار دارد. این جایگاه علمی فرامرزی، موقف برازندهای به استاد دکتور قوام داده است و اینک که ایشان در میان ما نیستند، دامنهٔ این ماتم از البرز و زاگرس تا هندوکش و فرارودان گسترده است و همهٔ دانشجویان، همکاران و ارادتمندان ایشان را سخت اندوهگین ساخته است.
به تأسی از آن حدیث نبوی که «مرگ یک قبیله را آسانتر از مرگ یک عالم» میداند، انجمن علوم سیاسی و روابط بینالملل افغانستان، درگذشت این استاد برجسته و دانشمند را همچون غروب ستارهای درخشان از آسمان دانشورزی و پژوهشگریِ علوم سیاسی میداند و این ضایعهٔ بزرگ را به خانواده گرامی آن دانشمند بزرگ، همکاران، دانشجویان و ارادتمندان ایشان تسلیت میگوید.
فرامرز تمنا
رییس انجمن علوم سیاسی و روابط بینالملل افغانستان (AAPSIR)
اعلامیه «انجمن علوم سیاسی و روابط بینالملل افغانستان (AAPSIR)» به مناسبت درگذشت استاد دکتور سید عبدالعلی قوام
همه از اوییم و به سوی او باز میگردیم
درگذشت دانشمند فرزانه و اندیشهمند توانا جناب آقای «دکتور سید عبدالعلی قوام» استاد برجستهٔ علوم سیاسی و روابط بینالملل، بالاخص برای پژوهشگران این رشته اندوهی سترگ و دردی جانکاه است.
فعالیتهای علمی و قلمی جناب دکتور قوام و کتب و مقالات ارزشمندی که از ایشان به جامعهٔ علمی به یادگار مانده، فخر رشتهٔ سیاست است. این آثار ارزشمند نه تنها در ایران که در افغانستان و سایر جوامع فارسیزبان از کتب مرجع این رشته بوده و به عنوان منبع اصلی مورد توجه پژوهشگران و استادان قرار دارد. این جایگاه علمی فرامرزی، موقف برازندهای به استاد دکتور قوام داده است و اینک که ایشان در میان ما نیستند، دامنهٔ این ماتم از البرز و زاگرس تا هندوکش و فرارودان گسترده است و همهٔ دانشجویان، همکاران و ارادتمندان ایشان را سخت اندوهگین ساخته است.
به تأسی از آن حدیث نبوی که «مرگ یک قبیله را آسانتر از مرگ یک عالم» میداند، انجمن علوم سیاسی و روابط بینالملل افغانستان، درگذشت این استاد برجسته و دانشمند را همچون غروب ستارهای درخشان از آسمان دانشورزی و پژوهشگریِ علوم سیاسی میداند و این ضایعهٔ بزرگ را به خانواده گرامی آن دانشمند بزرگ، همکاران، دانشجویان و ارادتمندان ایشان تسلیت میگوید.
فرامرز تمنا
رییس انجمن علوم سیاسی و روابط بینالملل افغانستان (AAPSIR)